نظامی گنجوی

نظامی گنجوی

Print Friendly

جمال الدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی بن موید متخلص به نظامی از اهل گنجه یکی از آن جمع سخن پردازان ادب فارسی است که در پهنای وسیع و بیکران ادبیات و زبان آوری و اندیشه پردازی جهان عاطفه و احساس و درک و تمکین بشریت خواهی و نبوغ عشق، جایگاهی یگانه و بی بدیل خودرا ظریفانه و مقتدرانه اشغال نموده و هیچ هویتی تا هنوز به منصه و قلمرو ظرفیتی او و خصوصیاتش راه نیافته، زرین قدم و زرین قلم عشق و عاطفه و بزرگی احساس بود و هست و باقی خواهد ماند و به جاودانگی نام و معرفت جمع انسان کرۀ خاکی با حضور جوانمردانه اش پیوسته است.
این مرد حریم بزرگواری های عشق، با خمسه اش، یکی از شهکارهای آفرینش است و این آفرینش، پرتوی معنویت دوست داشتن و پیوند این پرتو با نور خداست. خدایکه خالق هستیست و هر هوشمندی از حضور عقل تا تسلیمی های عقاید، در جستجوی اوست تا چنگی به دامنش زند و چشمی به حضورش گشاید و یاهم شاهد موجودیت مکان و مکینش باشد.
بدون شک این مرد همانست که به او نامیست بلند،  مقامیست شامخ، عزتیست کم نظیر و حضور و هویتیست با یک روح بزرگ.
در سال 530 هجری خورشیدی در شهر پرفیض گنجه چشم به هستی گشود و در زندگینامۀ او در یک نگاه و یک سخن انسانیت به معنی واقعی اش تبلور یافته، و این تولد تولد عشق، تولد قوت سخن، و تولد برج شرافت است که در خمسه و شرفنامه و اقبالنامه…. نقطۀ اوج خودرا تصاحب کرده.
  

پدرش یوسف و مادرش رئیسه نام داشت. برخی اصل او را از عراق، نواحی قم و تفرش می دانند و اما زادگاهش گنجه بوده همه عمر را آنجا سپری کرده است.
آفاق،  عشق و همسر اولین نظامی،  زنی بوده که امیر در بند
فخرالدین بهرامشاه به او تحفه فرستاده و نظامی با ازدواجش با او،  او را عاشقانه دوست می داشت. این عشق و این هویت و این ممثل حضور گرم روزگار عطوفت نظامی، که آفاق نام داشت سرامد دلگرمی های روز وشبی های نظامی بود که او را بیدریغ در جان و دل گرامی میداشت و به او عشق میورزید و اما با بخت سرگشته اش در جوانی جهان و نظامی را ترک گفت و بهتاثیر و زور این عشق را در مثنوی خسرو شیرین و بسا آورده های پر سوز و گداز و هیجان برانگیز عطوفت و مهر که با دوران خوش زندگی او با همسرش منشا داشت میتوان درککرد.                                                                         
اصل همسری نظامی با آفاق پسری بنام محمد است. مرگ قهرمان افسانوی شیرین از داستان خسرو و شیرین را که سمبول یک زن خوب و تمثیل کنندۀ وفا و مهر است، که در جوانی و بهار زندگی اش با اوصاف زیبایی و دلربایی های بینظیر رخت از جهان کشید، به مرگ آفاق خودش شبیه دانسته و میسراید:
در این افسانه شرط است اشک راندن
گلابی تلخ بر شیرین فشاندن
بحکم آنکه آن کم زندگانی
چو گل بر باد شد روز جوانی
سبکرو چون بت قبچاق من بود
گمان افتاد خود کآفاق من بود
همایون پیکری نغز و خردمند
فرستاده بمن دارای دربند

نظامی پس از مرگ آفاق دوبار دیگر تعهد همسری را پذیرفت و انگیزه آن مرگ زود هنگام همسرانش بود.
او به عشق و یا همزندگی خود احساسات شریفانه و لطیف و علاقه و ذوقی  خاصی داشت که مثنویهای عاشقانه او و مضامین دقیق و خیالات نازک او شاهد این ادعاست.

نظامی همرنگ همه بزرگان ادب و دانش در جوانی به دانش اندوزی و کسب کمال همت گماشت و حصارها و مقامات شامخ و مراتب عالی فرهنگ و سخنوری را با زور دماغ و قلب پر عطوفت و انساندوستی و معنویت یکی پی دیگری فتح نمود.  و زمانی هم رسید که او نظیر خود را نیافت و ندید و سرود:

ز چندین سخنگو سخن یاد دار
سخن را منم در جهان یادگار
سخن چون گرفت استقامت به من
قیامت کند تا قیامت به من
منم سرو پیرای باغ سخن
به خدمت میان بسته چون سرو من
نظامی هرچند دوستانی زیادی داشت و اما با خاقانی شیروانی معاصرش روابط حسنه و دوستانه داشته و به مرگ او هم مرثیۀ دارد. از گذشتگان با حرمت گذاری به همه، فردوسی را گرامی میداشت و در آثارش رازهای با او دارد.
اگر صحنه یی شخصیات نظامی را گذر کرده و وارد کارزار ادب و فرهنگ و شعر و نظم نظامی شویم، بی گمان دفتر ها بکار است تا پر و خالی شوند و یکی پی هم کاغذ ها رنگ بگیرند. اما مختصر و با اجمال آنچه فراخور این ورقنامۀ رویدست ماست میرویم به متون تا اگر چنگی بزنیم و دست ما چیزی بیاید.
بسیاراندک از نامهای اند که از آوازه های عصر و زمان خود بیرون شده و داخل خانه ها و همسفر و همرۀ روزگار عادی شباروزی دیگران میشوند. مثلا کلام خدا بهر خانه هست. یا حافظ را هرهمنفسی با خود دارد.
باور اینست که خمسۀ نظامی هم تا حضور دفتر شعر و ادب فارسی در جهان،  به حریمهای اهل ذوق راز دار شایسته و عشق آفرین پر نور و با نشاطیست،  که نقش قدمهای او را نمیتوان سجده نکرد و نبوسید.
او هرچند اولین داستانسرای زبان فارسی نیست و اما در نظم سرایی و شعریگانه همتیست که تا پایان قرن ششم هجری توانست شعر تمثیلی را اکمال بزرگی بخشد.
در تمثیل و انتخاب کلمات و الفاظ، ابداع و اختراع معانی و مضامین، ترکیبات نو، وصف طبیعت و داشته های طبیعت، نه نظیری با نظامی داریم و نه هم جایش را گرفته اند. بر مصداق این قول برویم به حرفهای که نظامی از زبان خسرو به شیرین میگوید:
طبرخون با سهی سروت قرین باد
طبر زن با طبرخون همنشین باد
دهان جز من از جام لبت دور
سری جز من ز طوق غبغبت دور
دل اینجا در کجا خواهم گشادن
تن اینجا سرکجا خواهم نهادن
چو حلقه گر نیابم بر درت بار
درت را حلقه می بوسم فلک وار
همه تندی مکن لختی بیارام
رها کن توسنی چون من شدم رام
 وگر گوشم بگیری تا فروشی
کنم در بیعت بیعت خموشی
کمربندیت را بینم به خونم
کله داریت را دانم که چونم
اگر گردد سرم بر خنجر از تو
به سر گردم نگردانم سر از تو
مرا هم جان تویی هم زندگانی
گر آخر کس نمیداند تو دانی
و اینک یکی دو چاشنی هم از زبان شیرین که نثار خسرو میکند:
من آن مرغم که بر گلها پریدم
هوای گرم تابستان ندیدم
چو گل بودم ملک بانوی سقلاب
کنون در بانوی شیشه م چو جلاب
چو سبزه لب به شیر و برف شستم
چو گل بر چشمه های سرد رستم
درین گور گلین و قصر سنگین
به امید تو کردم صبر چندین
چو زر بالودم از گرمی کشیدن
فسردم چون یخ از سردی چشیدن
نه دستی کاین جرس برهم توان زد
نه غمخواری که با او دم توان زد
همه وقتی تورا پنداشتم یار
همه جایی تو را خواندم وفادار
….

چراغ از نور من پروانه گردد
مۀ نو بیندم دیوانه گردد
عقیق از لعل من بر سر خورد سنگ
گل رویم ز رروی گل برد رنگ
ترنج غبغبم راگر کنی یاد
زنخ بر خود زند نارنج بغداد
چو سیب رخ نهم در دست شاهان
سبد واپس برد سیب سپاهان
به هر در کز لب و دندان ببخشم
ذلی بستان و صد جان ببخشم
من آرم در پلنگان سرفرازی
غزالان از من آموزند بازی
گوزن از حسرت این چشم چالاک
زمژگان زهر پالاید نه تریاک
گر آهو یک نظر سوی من آرد
خراج گردنم بر گردن آرد
به نازی روم را در جستجویم
به بویی با ختن در گفت و گویم
به آن تری که دارد طبع مهتاب
نیارد ریختن در دست من آب
چو یاقوتم نبیذ خام گیرد
به رشوت با طبرزد جام گیرد
به غمزه گرچه ترک دلستانم
به بوسه دلنوازی نیز دانم
ز بس کاورده ام در چشمها نور
ز ترکان تنگ چشمی کرده ام دور
چو بر مه مشک را زنجیر سازم
بسا شیرا کز او نخجیر سازم
چو لعلم بر شکر ناورد گیرد
تو مرد آر آن گهی نامرد گیرد
شکر همشیرۀ دندان من شد
وفا همشهری پیمان من شد
لب لعلم همان شکرفشان است
سر زلفم همان دامن کشان است
ز خوش نقلی چو می در جام ریزم
شکر در دامن بادام ریزم
اگر چه نار سیمین گشت سیبم
همان عاشق کش عاقل فریبم
رخم روزی که بفروزد جهان را
به زرنیخی فروشد ارغوان را
ز رعنایی که هست این نرگس مست
نیالاید به خون هرکسی دست
چه شورش ها که دارم درین سر
چه مسکینان که من کشتم بر این در
برو تا بر تو نگشایم به خون دست
که در گردن چنین خونم بسی هست
نخورده زخم دست راست بردار
به دست چپ کند عشقم جنین کار
تو سنگین دل شدی من آهنین جان
چنان دل را نشاید جز چنین جان

واقیعیت اینست که هرقدر در متن میروی تا بخوانی زور سخن و تشبیهات و مضمون آفرینی این خدای سخن عشق را بیشتر و بهتر میشناسی و آنقدر به او دل میبندی که میخواهی چون مکتبی بچه یی روز اول سبق خوانی ات با خمسۀ نظامی شروع کنی.

اما شکی نیست که بعد از نظامی، در وازۀ پیروی از نظامی را نبسته اند و بزرگانی چون امیر خسرو دهلوی،  کرمانی ، جامی، هاتفی، وحشی بافقی و دیگران.
نظامی علاوه بر شاهکار خمسه، دیوان غزلیات و قصاید و انواع مختلف دیگر ی از شعر فارسی را نیز دارد که قصاید او بیشتر به پیروی قصیده سرای معروف سنایی غزنوی است.
او در عنفوان جوانی به تحصیل تاریخ و ادب همت گماشت بیشتر عمر خود را در شهر گنجه بسر بردو کمتر از وطن مالوف دوری جسته است. مسافرت کوتاهی به دعوت  قزل ارسلان به یکی از شهر های نزدیک گنجه داشته و مورد تکریم و اعزاز قرار گرفته است.
او با اصول عرفان آشنا بود و به تصوف و ذهد هم میپرداخت و پادشاهان رعایت مقام وی مینمودند و در مجالس و حضور وی از می و مطرب پرهیز مینمودند.
مثنوی های نظامی در «پنج گنج» یا «خمسه» با حدود 20 هزار بیت  متشکل از:
مخزن الاسرار، لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، هفت پیکر، اسکندرنامه  میباشند که به سبک عراقی سروده شده اند.
مثنوی مخزن الاسراردر سال 570 به نام فخرالدین بهر شاه بن داود  پادشاه ارزنگان (متوفی 622) به نظم درآمد و 20 مقاله در مواعظ و حکم با 2260 بیت دارد ، زاهدانه و عارفانه سروده شده است. فخرالدین بهرامشاه در عوض پنجهزار دینار و پنج ستراسر رهوار به نظامی جایزه داد.
خسرو و شیرین شامل 6500 بیت داستان عشق خسرو پرویز پادشاه ساسانی به شیرین شاهدخت ارمنی است که در سال 576 به پایان رسیده وبه  اتابک شمس الدین محمد جهان پهلوان بن ایلد گز (567-581) اهدا شده است.
لیلی و مجنون شامل 4500 بیت،  به سال 584 به نام شروانشاه ابوالمظفر اخستان سروده شده و حاوی داستان پر سوز و گداز عشق مجنون (قیس عامری) از قبیله بنی عامر و لیلی دختر سعد،  از داستانهای مشهور دوره جاهلیت می عرب میباشد

هفت پیکر یا هفت گنبد یا بهرامنامه در 5136 بیت به سال 593 به نام علاء الدین کرپ ارسلان پادشاه مراغه سروده شده، از جمله قصه های مربوط به دوره ساسانی است و شرح روابط بهرام گور (420-348 میلادی) با هفت دختر از پادشاهان هفت اقلیم است که بهرام برای هر کدام گنبدی به رنگی خاص بر پا می کند و هر روز هفته را میهمان یکی از آنان می شود و داستانی از هر یکی که زهی سعادت.
اسکندرنامه،  شامل 10500 بیت در دو بخش به نامهای شرفنامه و اقبالنامه،  که نظامی  در بخش اول  اسکندر را به صورت فاتحی بزرگ و در بخش دوم چون حکیم و پیامبری خردمندی معرفی می دارد و در سال 599 به اتمام رسیده و به نام نصرت الدین ابوبکر محمد جهان پهلوان نامگذاری شده است.
عصر زیست نظامی با خرافات و اعتقاد به سعد نحس بودن کواکب پیچیده بود و ام نظامی با تفکر بلندی که داشت و علوم عقلی و نقلی تا سطح تبحر پیموده بود، برخلاف مردم آن زمان که عموماً‌معتقد به تأثیر نجوم و سعد و نحس کواکب و ایام هفته و ماه بودند با کمال غیرت و شجاعت عقیده علمی خود را که مخالف بیان می کرد و بیان میداشت که ستارگان نیز خود مخلوق واجب الوجود هستند و هیچگونه تأثیری در سرنوشت و آینده فرزندان آدم ندارند
.
نظامی در فلسفه، منطق، ریاضیات و نجوم سرآمد روزگار خود بود.
نظامی در توحید و استدلال بر یگانگی خداوند و رد نظریات طبیعیون و دهریون منطق قوی داشت که در مثنویهای پنجگانه او با استدلالهای گوناگون و تعبیرات مختلف آمده است.مقام علمی نظامی در غرب و شرق شناخته شده است.یان ریپکا، هفت پیکر نامی را به زبان فرانسوی ترجمه کرد.
و یلهلم باحز، خاورشناس آلمانی درباره نظامی بحث و تحقیق کرده است.
ویلسون خاورشناس انگلیسی، هفت پیکر نظامی را به انگلیسی برگردانده است.
بدرالدین علی و میر حسین علی، فضلای هند،  اسکندر نامه را با نام منتخب شروح اسکندر نامه به چاپ رساندند. برتلس، دانشمند روسی نیز در مورد نظامی تحقیقاتی انجام داده است .یک خاور شناس روسی دیگر بنام فرانسوا اردمان منتخبی از اسکندر نامه نظامی را تحت عنوان جنگ روس و روم به چاپ رسانیده است و  بعد از آن یک متشرق دیگر روسی بنام لوئی اسپیتز ناجل کتابی بنام لشکر کشی اسکندر کبیر نوشت که مطالب آنرا از اسکندرنامه نظامی اقتباس کرده بود.
هربرت دودا، متشرق چکسلواکی نیز کتاب فرهاد و شرین را چاپ و منتشر نمود.
دکتر عبدالنعیم محمد حسن مصری هم کتابی بنام نظامی الگنجوی شاعر الفضیله در مصر به چاپ رسانیده است.
در مورد ارزش یا اهمیت آثار نظامی در جهان آمده است : رمضانی کاتب، قسمت اول اسکندر نامه نظامی را بنا به درخواست آقای ریچارد جانسن استنساخ نمود، و قسمت دوم اسکندر نامه نیز توسط شخصی موسوم به میرعلیخان به همین شخص انگلیسی تقدیم گردید.
انگلیسی ها در هند از شخصیت و آثار نظامی گنجوی، نامه اقبال، یاد نامه اقبال یغمائی استفاده برده و در قرون جدید از آثار نظامی به منظور آموزش زبان فارسی به کارمندان شرکت هند شرقی استفاده می کردند.
همانند کلیات نظامی، از مخزن الاسرار، اسکندر نامه و خمسه نظامی بدان جهت چاپهای متعددی به عمل آمده است.
نظامی در شمار پیامبران شعر پارسی و  از سخنسرایان مانند فردوسی و سعدی است که با ایجاد و تکمیل سبک و روشی خاص دست یافت.
هستی تو صورت و پیوند نه
تو به کس و کس به تو مانند نه

آنچه تغیر نپذیرد توئی
وآنچه نمرده است و نمیرد توئی

ساقی شب دستکش جام تست
مرغ سحر دستخوش نام تست

در بزم سرایی و  سرایش لحظه های شادکامی هم نظامی بی همتاست. زبان شیرین پ،  واژگان نرم و لطیف، و گفتارش دلنشین او طوریست که  در بازگویی لحظه های رزم، نتوانسته از فشار بزم رهایی یابد وبا اشعار رزمی ناخودآگاه رنگ هیجانی داده است.
شاعر بزرگ سده ششم، خود را به اخلاق پایبند می داند و برخلاف بسیاری از شاعران و سرایندگان، هرگز در سروده هایش بی پرده سخن نگفته است و بدون شک اما استاد داستانهای عاشقانه ادب فارسی است.
جنگ داراوسکندروکشته شدن دارابه دست سرهنگان خاین خودش:
چند
فردی ازین منظومه: ازنظامی گنجوی:
دو
سرهنگ غدارچون پیل مست
 برآن پیلتن برگشادنددست
 زدندش یکی زخم پهلوگزار
 که ازخون زمین گشت چون لاله زار
 درافتاددارابدان زخم تیز
 زگیتی برآمدیکی رستخیز
 درختی کیانی درآمدبه خاک
 بغلتیددرخون تن زخمناک
 برنجدتن نازک از دردوداغ
چه  خویشی بودباد را باچراغ
 تن مرزبان دیددرخاک وخون
 کلاه کیانی شده سرنگون
سلیمانی
افتاده درپای مور
همان
پشه یی کرده بر پیل زور
به
بازوی بهمن برآموده مار
ز
روئین دژ افتاده اسفندیار
بهار
فریدون وگلزار جم
به
بادخزان گشته تاراج غم
نسب
نامۀدولت کیقباد
ورق
برورق هرطرف بردباد
سکندر
فرودآمدازپشت بور
در
آمدبه بالین آن پیل زور
به
بالینگهی خسته آمدفراز
ز
درع کیانی گره کردباز
سر
خسته را برسررا ننهاد
شب
تیره بر روزرخشان نهاد
فروبسته
چشمآن تن خوابناک
بدو
گفت برخیزازین خون وخاک
رها
کن که درمن رهایی نماند
چراغ
مرا روشنایی نماند
سپهرم
بدانگونه پهلودرید
که
شددرجگرپهلوی من اپدید
تو
ای پهلوان کامدی سوی من
نگهدار
پهلوزپهلوی من
که
باآنکه پهلودریدم چومیغ
همی
آید ازپلویم بوی تیغ
سر
سروران را رهاکن زدست
تو
مشکن که ماراجهان خودشکست
چه
دستی که برمادرازی کنی
به
تاج کیان دستبازی کنیم
نگه
داردستت که داراست این
نه
پنهان چوروزآشکاراست این
نظامی گنجوری درسال  590  - 608 هجریدرزادگاه خویش شهرگنجه وفات یافت و  درسالهای اخیربنایی یادبودشکوهمندی برسرمزارش ساختهشده است. آنچنانی که نظامی در روزگار ما فروزنده یی ملیونها قلب نازک خیال و عاطفی بشریت پارسی گوی و ادب پرور و فرهنگی عصر است، بهشت برین حلالش باد.
و روح ملکوتی اش شاد باشد.

درباره‌ی داکتر جمراد جمشید

۲ نظر

  1. با تشکر از این نوشته شما.
    من به سفارش یکی از دوستان به سایتتان امدم.به نظرم که وبسایتتان نو است. آیا شما فرزند مرحوم جمشید شعله استید؟ و آیا ایشان تالیفاتی هم دارند؟ تشکر

    • داکتر جمراد جمشید

      ممنون توجهی شما. من فرزند جمشید شعله هستم و فعلا مالیزی میباشم
      شما کجا تشریف دارید؟ مصروفیت چیست.؟ اگر مضامین ارسال نمایید بعید از لطف نخواهد بود.
      مرحوم شعله تالیفات زیادی دارند. دوجلد کتاب آنها را من در تهران به چاپ رساندم یکی کلیات اشعار شان حدود 900 صفحه با مضامین سطوح عالی
      و دیگری جهاد ملت بخارا و حوادث لقی در شمال هندوکش حدود 500 صفحه از رخداد های ناب و کمنظیر ثبت شدۀ تاریخ
      فکر میشود که شماهم مالیزی تشریف دارید. اگر به سفارت افغانستان در کوالالمپور تشریف بیارید حتمی صحبت خواهیم کرد. تشکر

پاسخ دادن به داکتر جمراد جمشید جواب را باطل کن

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>