شاه عبدالله خان بدخشی

شاه عبدالله خان بدخشی

Print Friendly

شاه عبدالله خان 1

شاه عبدالله خان بدخشی فرزند محمد سید خان به اسم جد پدری اش، شاه عبدالله، که از خبره گان و پیشقدمان بدخشان بود، به سال 1290 هجری خورشیدی در جرم بدخشان دیده به هستی گشود و فیض حضور او به جمع بدخشانیان پاک سرشت و طبیعتأ مقاومت گر و  بیدار، موهبت و عطیۀ پروردگار بوده و نسخۀ آفرینش مبتکرانۀ او به نام ارمغان بدخشان مصدا ق این باور ماست.

او که معروف به بدخشی شد یمگی تخلص میکرد.

با شمولیتش به مکتب پنج صنفی در جرم  مطابق نصاب تعلیمی وقت ، آن را موفقانه به پایان رسانده و با آموزش های مدرسه یی از زبان عربی و علوم متداول دینی رهسپار دیار کابل شد.

هنوز دورۀ رشدیه را تکمیل نه نموده بود که قیام حبیب الله کلکانی و رهبری وی از مقاومت طوری که خصلت های هر انقلاب و دیگرگونی با خود می آورد، نظم متداول عصر و زمان را برهم زد و شاه عبدالله جوان کابل را ترک و به جرم بدخشان رهسپار گردید.

سپه سالار محمد نادر خان که زمانی به حیث رئیس تنظیمیۀ قطغن و بدخشان به برقراری دسپلین و تطبیق احکام و اوامر مرکزی به این سرزمین مصروف بود، با تسهیلات معین سیاسی و توافق روانی دو همسایۀ بزرگ یعنی انگلیس و روس، بر اریکۀ قدرت حاکمیت تکیه زده و در اندک زمانی توانست دوباره مراتب اداری و نظم و نسق مشهودی را که با تمایلات ابتدائی مردم مظلوم و نا آگاه وفق داشت، ایجاد نماید.

شهود عینی گفته اند که سپه سالار محمد نادر خان، با پرنسیپ و اصول معین کاری خود، رشوت، دزدی، رهزنی و انواع مختلف فساد را ازبین برده و در حقیقت در تلاش آن بود تا مردم قطغن و بدخشان را توافق و رای آنها در ستراتیژی سروری و حاکمیت حکام کابلستان، همواره نقش تعیین کننده داشته است، با تبارز خصلت های امیرانه ایجاد باور و اعتماد نموده و تفاهم خلق نماید. چنین هم شد که محمد نادر خان حین مسولیتش به مثابۀ رئیس تنظیمیۀ قطغن و بدخشان سنگ تهداب پادشاهی اش گذاشت و سپس زمانی که حبیب الله کلکانی را با یک معاملۀ سیاسی به اسارت و اعدام کشاند، به مقاومت مردم شمال مواجه نشد.

در چنین احوالی یمگی جوان در جرم بدخشان سال  (1308) به حیث خزانه دار آغاز به کار نموده، و به سال 1311 هجری خورشیدی  به گمرک حکومت کلان تالقان مقرر شده و در همان سال که تعدادی از فضلا و اهل قلم این ولا  که بسیار اندک بودند، به کوشش و همت شیر محمد خان ناشر به مرکز ولایت جذب گردیدند، شاه عبدالله خان یمگی اولا سرکاتب ادارۀ تحریرات ولایت و بعد هم به حیث مدیر تحریرات ولایت عز تقرر حاصل نمود.

اتحاد خان آباد که مرکز تنویر و محل تمثیل اولین هستۀ روشنگری و مشروطیت و تجدد خواهی شمال کشور بود و رمز های ملی و داعیۀ مقاومت به صورت بسیار ماهرانه و مدبرانه به کار گرفته میشد، شاه عبدالله خان بدخشی در کادر رهبری آن یکجا با سید محمد دهقان و جمشید شعله چون شمع میدرخشید و عهده دار نگارنده گی افتخاری این اخبار بود. حسن خط، حسن اخلاق، حسن استعداد ، وظیفه شناسی، شهامت، کفایت، درایت و پشتکار زمینه داد تا به کاستی های چون صغر سن، کم تجربگی، و حتی حسادت اغیار و حاسدین ساحۀ اداره چیره گی حاصل نموده و به زودی در میان دانشوران همسنگر خود، تثبیت موقف نموده و با مردان معروف همرزمش سید محمد دهقان، جمشید شعله، محمد ابراهیم عفیفی، ملا عبدالله عارف، محمد انور بسمل، و سایرین، الهام گر موجهی بیداری و آگاهی نسلهای آینده گردد.

حضور فکری و نگارشی این مرد منور و روشندل، در میان مردم و بیدارگری اش  با سلاح قلم، در آن شرایطی که حاکمیت و نفوذ جهل و تاریکی  و تعصب و ستم،  به شکل بیرحمانۀ علیه آزاد اندیشی و مدنیت و روشنگری سرکوبی داشت، جانبازانه و دلاورانه بود و حکم بر آن است تا نسلهای امروز میهن به پاس بزرگداشت از وقار و حرمت آشخاصی نظیر او افتخار یاد نام و نشانی او را داشته باشند.

اهل نظر خوبتر آگاه اند که حاکمیت های فاسد از تفرقه براندازی و پراگندگی ملت منفعت برده و ملت غافل را سهلتر به اسارت میگیرند. یکی از این شیوه های تفرقه استفاده از زبان و نژاد و قومیت است. عناصری چندی در خانوا دۀ سلطنت به خصوص سردار محمد هاشم خان، سردار محمد داود خان، سردار محمد نعیم خان با حربۀ نژاد پرستانه نام چندان نیکی از خود به جای نگذاشته اند و پالیسی های را  که در ترویج و رشد زبان پشتو که یکی از زبان های رسمی کشور بوده،  روی دست گرفتند نه تنها کمکی به زبان پشتو نبوده،  بلکه برعکس علایق مردم را نسبت به فراگیری آن به سطحی نازلی در آوردند.  تدارک و تطبیق اجباری کورسهای پشتو در کشور و آنهم با روش نامطلوب درسی، طور مثال با المقابل 50 افغانی ماهانه پرداخت مامور رشوه گونه به معلم پشتو و معافی از درس،  نمونه های بوده که جز تحقیر و سبک شماری حیثیت این زبان ارمغانی دیگری نداشته است.

در حالی که یک لسان در واقع یک ثروت بزرگی است و ملتی که از اقوام مختلف تشکیل شده به مثابۀ درختهای مثمری یک باغ اند  و یا گلهای یک بستان، و زبان ها شان هم باید ارزشهای جامعه باشند که به صورت عادلانه و بدون تبعیض در راستای رشد آن ها کار شود.

به این ارتباط روزی در کورس پشتو شاه عبدالله خان بدخشی در حالی سایر مامورین هم حضور داشته اند، مورد اهانت معلم پشتو قرار میگیرد. جمشید شعله که درین وقت جوان بلند بالا و قوی چنگ و غیوری است، تحملی توهین فاضل دانشمند شاه عبدالله خان را ننموده و پیش آمدی صورت میگیرد که سید محمد دهقان و شاه عبدالله خان و جمشید شعله صنف را ترک میگویند و دیگران هم طبعأ  به تعقیب آنها میبرایند.

با وصف آن که شب نایب الحکومه مرحوم شیر خان ناشر، جمشید شعله را به اقامتگاهش خواسته، و نصیحت نموده و موضوع را خاموش میسازد و اما حکومت مرکزی در پی پراگنده ساختن این حلقه شده و شاه عبدالله خان را به مرکز کشور میخواهند و آغای دهقان را به دنبال دعوی مرحوم وکیل حسین خان کشمی میکشانند و جمشید شعله را به مدیریت طلوع قندهار میکشانند که بنابردلیل معینی ترک مسلک نموده و به وطن مالوف چاه آب آمده و پیشۀ دهقانی را برمیگزیند.

به هرصورت شاه عبدالله خان یمگی در سال 1316 هجری خورشیدی از طرف صدراعظم وقت به کابل خواسته شده و به مدیریت شعبۀ 2 صدارت عظمی گاشته شد.

در مرکز کشور در اندک فرصت “با ابراز لیاقت و کفایت چنان مقامی را کسب نمود که مقام صدارت عظمی عنوان تمام وزارت خانه ها امر غلیظی تحریری صادر و فرمان داد که هر آنچه از کار و امور هدایت طلب که از وزارت خانه ها به صدارت راجع میگردد، باید تحت نظر شاه عبدالله مدیر شعبۀ 2  به صدارت پیش شود. چنانچه ازن پیش آمد صدارت با این امر وزارت خانه خصوصأ علی محمد خان بدخشی وزیر خارجه و احمد علی خان وزیر معارف وقت رنجیده اعتراضاتی هم پیش کردند که فایده نداد.”

مرحوم شاه عبدالله خان بدخشی در ایام استقامت خود در کابل در حالی که وظایف رسمی هم داشت، با عشق مفرط به آموزش و تحصیل کمال بعد تاسیس فاکولتۀ حقوق و علوم سیاسی مثل عدۀ جوانان شوقمند آنزمان چون فاضل گرانقدر محمد ابراهیم عفیفی، دانشمند گرامی قدیر تره کی و دیگران شامل آن فاکولته شده و به کمال کامیابی نصاب سه سالۀ آن دانشکده را به اکمال رسانید.

این هویت عالی در طول مدت زندگی خود لحظۀ از قلم دور نبوده و مقالات متعددی در جراید قطغن و بدخشان و کابل به یادگار گذاشت. و اما شهکار بزرگش ارمغان بدخشان است که جاودانگی نام او و صد ها تن دیگر را تضمین نمود. ارمغان بدخشان دید عمیق و خامۀ استوار مرحوم بدخشی را در راستای عشق به فرهنگ سرزمینش به خوبی تبارز  داده و به اینوسیله نقش روشن و محسوس او را در آگاهی جوانان خلفش نشان میدهد.

این مرد عزم و اراده با آنکه علالت طبع و هجوم کارهای اداری او را نگذاشت لحظه ای از کار تحقیق دست برنداشت که البته آثار دیگری نیز از وی به یادگار مانده است.

علما و فقها در افغانستان که به صورت فرهنگ تهیه شده و از ابوحنیفه (رح) آغاز 324 تن از رجال معروف، حکیم، دانشمند، فقیه و هنرمند کشور معرفی شده که قرار بود تا زمان معاصر ادامه یابد، تاریخ یفتلها، قاموس زبان های آریائی در دو جلد و حقوق در اسلام از آثار این نویسندۀ وطنخواه و مومن میباشد.

همچنان او  لسان انگلیسی را فرا گرفت و رساله های به زبان مذکور ترجمه نموده است.

جمشید شعله که شاهد عینی روزگار نگارندگی و حیات ادبی و سیاسی او در خان آباد بود مینویسد: “البته کسانی هستند که روزگار و زندگی شش هفت سال خان آباد مشارالیه که به رفاقت جناب سیادت مآب فاضل محترم و بزرگوار سید محمد دهقان بدخشی مدیر روزنامۀ اتحاد گزرانیده و نویسنده با وصف عدم تناسب خط سوم این مثلث وحدت و یگانگی بودم به یاد داشته باشند، نمیدانم کدام یک از اوصاف  شاه مشارالیه را بستایم، از اخلاق شخصی او که با وصف خردسالی و جوانی نمونۀ بارز از خلق کریم، حیا، دیانت و پاکدامنی بود یاد کنم، یا خدمت و ایثار و فدویتی را که در راه احقاق حقوق محیط و وطن به انجام رسانید به یاد بیاورم.”

شعله جای دیگری مینویسد “البته کسانی به این نوشته مرور میکنند به یاد خواهند داشت که شیر محمد خان مرحوم نایب الحکومۀ قطغن و بدخشان خدماتی در عمران آن جا در رفع مظالم و رشوه ستانی، تبعیضات، تامین امنیت از فساد دزدان پهلو نشین حکام و والی ها در ایجاد راه های بسیار نافع در زراعت، تاسیس موسسات صنعتی و بسا چیزهای نافع نمود.  آنچه من به خاطر دارم که از ابتدا شامل و شاهد همه رویداد ها بودم ، اگر راست میپرسید، عامل همۀ این خدمات و ایجادات شاه عبدالله بدخشی بوده است.”

شعله در ادامه مینویسد “تاسیس مکاتب عصری در شهر ها، قرا، قصبات و دهات هدف نخستین دارالحکومگی وقت بود، حال آنکه قبل از آن یعنی اول جلوس سلطنت نادر خا ن تا عرایض مکرر یک شهر یک حکومت و یا یک ولایت به مرکز نمیرفت روی مکتب را کس نمیدید، در یکسال در قطغن و بدخشان چهارده باب مکتب تاسیس شد تا که ولایت مورد عتاب و استعلام وزارت معارف قرار گرفت.”

شاه مشارالیه، ذوق شعری هم داشته  و یمگی تخلص میکرده است که نمونۀ شعر او چنین است:

غیر من هیچ کسی کشتۀ دیدار تونیست

عاشق موی میان و گل رخسار تو نیست

رشته از تربت “یمگی” به تماشای توگل

چه توان کرد درین منطره آثار تو نیست

بالآخره مردی از تبار آزادگان،  یکی از ستارگان آسمان شرافت و هویت ملی، شگوفۀ از گل گلشن بشر، وقاری از پیکر پرعظمت تاجیک آریا، متنی از کتاب ناتمام احیای نام و نشان آریانای کبیر و بلخ بامی و بدخشان بیدار و مردی از هویت خبرساز افغانستان با شهامت، در حالی که الی سال 1324 هجری خورشیدی با کمال کفایت به وظیفه مشغول بود، سرانجام به درد علاج ناپذیری که در تمام مدت های بعدی عمر او را می آزرد و در خان آباد و کابل و حتی دهلی علاج نیافت، در همین سال در شفاخانۀ کابل چشم از هستی فانی ببیت و به زندگی پدرود گفت.

انا لله و انا الیه راجعونانا لله و انا الیه راجعون

 جمشید شعله یار دربار این شاه در سیر دبستان بدخشان که در واقع نامۀ از زندان دهمزنگ کابل عنوانی مرحوم سید محمد دهقان انشاد نموده می آورد:

دل طپش آغاز کرد شور جنون ساز کرد

که محمل شوق و ذوق به کوی جانان برد

به خاک یار قدیم مونس جان و ندیم

به درد هرکس حکیم شاه بدخشان برد

 شاه به معنی شاه نه شاه تخت و کلاه

که در لباس شهی باج از المان برد

یمگی فرزانه را شاه سزد گفت از آنک

از او تمام وطن منت و احسان برد

به اقتدار کم و به عمر کوته چنان

ره به دل خلق برد که سحر نتوان برد

رنجه شد از رنج ملک فتاد و رنجور شد

بار غم آسان مدان که هر که آسان برد

درد خرابی قوم عاقبتش کرد داغ

به درد و داغش همه دیدۀ گریان برد

بزرگی اندر سر است به هرکه نه مال و سال

شان بزرگی به فضل یمگی جوان برد

خوانم اگر رهبرش هست یکی درخورش

وصف شهی دادرس شاه عبدالله خان برد

درباره‌ی داکتر جمراد جمشید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>