در شعر سه تن پیمبرانند
قولی است که جملگی برآنند
فردوسی و انوری و سعدی
هر چند که لانبّی بَعْدی
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش برون میبرد ز موج
واین سعی میکند که بگیرد غریق را
اینکه سعدی فهمیده گفت و یا نا فهمیده این مقولۀ منظوم کلک نکته پردازش، ملیونها خبره گان و شهیران و حادثه سازان تاریخ بشریت را نشانه میگیرد و به شأن و سان شان صدق میکند؟ که یکی از آن عناوین و آدرس ها سعدی علیه الرحمه است و خیلی بجا گفته شده و به سعدی سخت میخواند:
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
این عارف وارسته، این معبود عاطفه و اخلاق، و این همخاک و هموطن حافظ ، ابومحمدمُصلِحالدینبنعَبدُاللهمعروف بهسعدیشیرازیومشرفالدین، تخلصخودراازنامسعد بنابیبکربنسعدزنگیولیعهدمظفرالدینابوبکربرداشته (۵۸۵یا۶۰۶ – ۶۹۱هجریقمری،برابربا: ۵۶۸یا۵۸۸ – ۶۷۱هجریشمسی) شاعرونویسندهیپارسیگویاست که جایگاهشنزداهلادبتابدانجاستکه لقباستادسخنوشیخاجلگرفته است.
جای آمده است:تخلص و شهرت ابوعبدالله مشرف ابن مصلح یا مشرف الدین عبدالله شیرازی مشهور به شیخ سعدی یا شیخ شیراز.
او به فصح المتکلمین معروف بوده است.در مورد نام و هویت پدرش و سال تولد خودش اتختلاف نظر وجود دارد. نام پدرش را گونه گونه نگاشته اند و ولادتش را از 571 تا 606 هجری قمری محتمل دانسته و تاریخ وفاتش را 690 تا 695 آورده اند.
سعدی شیرازی در شیراز تولد یافت که تاریخ تولدش را 571 تا 606 هجری قمری میگویند و تاریخ وفاتش را 690 تا 695 ذکر کرده اند.
پدرش در خورد سالی وفات نمود و سعدی یتیم ماند خانواده و قبیله اش عالمان دین بوده اند و مردم صاحب سواد که طبعا این امر سنگ تهداب بزرگ منشی های سعدی شیخ اجل بوده است.
فراگیری سواد و دروس اولیه را در شیراز نمود و مقدمات آموخت و بعدا از شیراز بیرون شد و به سال 621 هجری قمری به بغداد رفت و در مدرسۀ نظامیه سکونت گزیده به تکمیل معلومات پرداخت.در بغداد شرف صحبت برخی بزرگان را حاصل نموده و از بغداد به شام و حجاز رفت زیارت حج نمود و در شام به وعظ و سیاحت و عبدادت پرداخت.
برخی نگاشته ها حاکی از آن اند که سعدی در عصر سلطنت اتابک ابوبکر بن سعد به شیراز بازگشت و بوستان و گلستان را بنام این اتابک همچنین بنام پسرش سعد ابن ابوبکر تالیف نمود.
اینکه سعدی تخلص میکرد غالب گمان این تخلص را از نام سعد بن ابوبکر بن سعد زنگی گرفته شده است.
سعدی بعد از زوال سلغریان اط شیراز برآمد و به بغداد و حجاز برفت. 642 هجری قمری. در بازگشت ازین سفر از طریق آسیای صغیر به اذربایجان رفت و مورد تکریم شمس الدین جوینی و برادرسش عطاءالملک جوینی قرار گرفت و ملاقات او با همام تبریزی در همین وقت صورت گرفته و گویند با جلال الدین مولانای بلخ مشهور به رومی در آسیای صغیر در همین وقت صورت پذیرفته است.بعد بازگشت به شیراز عزلت گزین شد و به ریاضت و خلوت پرداخت. البته در آثارش اشاراتی به مسافرتهای او در یمن، بلخ، بامیان، هند، و کاشغر شده است. اواخر عمر سعدی در شیراز گزشت و در آن شهر در گزشت.و در گوشۀ کلبۀ خود که اکنون سعدیه خوانده میشود مدفون گشت.
تبحر سعدی در عربی و شناخت و معرفت او از شخصیت های بزرگ ادب و معرفت عرب در تکمیل فهم و شخصیت عرفانی سعدی مددگار بزرگ بود.چنانچه قصاید و بحث های به زبان عربی دارد که تبحر او را نشان میدهد. اما شهرت بیشتر سعدی در غزل است و غزلسرایی سعدی بزرگترین کمال سعدیست.
اگر در خانوادۀ بشریت در پی جستجوی مکانی و محلی باشیم، که آنجا قرارگاه سعدی باشد، آن فقط و فقط برج شرافت این خانواده است و جایگاه سعدی را میتوان به حق کنار آنهایی یافت که برگزیده های جامعۀ انسانی و دوستداران جلال و عظمت الهی اند. برای مصداق این قول میرویم به درک این قطعه:
بنی آدم اعضای یکدیگر اند
که در آفرینش ز یک گوهر اند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دیگر عضو ها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
درین قول و پیام همیشه جاودان سعدی، کلمات بنی آدم و آفرینش و روزگار و محنت چنان به هم گره خورده اند که تا بشریت است و عاطفه و رحم او نمرده است و هیومانیزم و بشریت خواهی رونقی دارد، قول سعدی درخشان و روشن و احساس نیک و شریفانۀ او جاودانگی دارد.
فقط همین نیست که برازندگی سعدی را نظیر زردشت پیامبر آریایی(گفتار نیک، پندار نیک، و گفتار نیک) برازنده میسازد، بلکه ورقنامه های منظوم و منثور سعدی در پرتوی نگرشهای عمیق بشریت خواهی او در بوستان و گلستان و غزلیات و قصاید و قطعات و اندرز های گسترده یی او که اکثرا جنبه های اخلاقی و عاطفی دارد نمونه های از شاهکارهای سخن انسان است. سخنی که بقول جمشید شعله:
شگوفه های گل گلشن بشر سخن است
یکی از برگه های گذران سعدی در روزگار عمر بی بقا، جهانگردی اوست که بدون شک تضمین تکامل شخصیت و برداشتهای بزرگ منشانۀ اوراق زندگی اوست. سعدی در سال 1126 به جهانگردی آغاز نمود و به خاور میانه و نزدیک، هندوستان، حبشه، مصر، شمال افریق سفر نمود که میگویند تخمین سی سال را در برگرفت.
یک بار هم در جریان جنگ های صلیبی به طوری که خودش در گلستان می نویسد به چنگ عیسویان اسیر می شود.
مدفن سعدی به شیراز است و سعدیه فعلی را خانقاه او دانسته اند و گفته میشود که شیخ در این خانقاه که در شمال شرقی شیراز واقع شده به عبادت مشغول بوده و درویشان و فقرا از سفره انعام او استفاده میبردند.
دولت شاه سمرقندی در تذکره الشعراء می نویسد سلاطین و بزرگان و علما به زیارت شیخ بدان خانقاه می رفتند.
نه سام و نریمان و افراسیاب
نه کسری و دارا و جمشید ماند
تو هم دل مبند ای خداوند ملک
چو کس را ندانی که جاوید ماند
چو دور جوانی خلا میکند
بیابان پیری چه امید ماند