همدم من سر الفت نه تو داری و نه من
متقابل حسن نیت نه تو داری و نه من
شادکامی همه در راز و نیاز من و توست سر درد سر صحبت نه تو داری و نه من
رنجه از فتنۀ اغیار تو و من از تو تکیه بر بستر راحت نه تو داری و نه من
من و رسوایی عشق و تو سودایی حسن خبر از کوی ملامت نه تو داری و نه من
جلوۀ معنی از آیینه نجوشد هرگز جز نظر بازی صورت نه تو داری و نه من
لاله آغشته به خون پیرهن گل صد چاک باغبان دیدۀ عبرت نه تو داری و نه من
ناقۀ لیلی ازین بادیه رفت ای مجنون غیر گرد رم وحشت نه تو داری و نه من
تو خر خانقه ای شیخ و خراباتی من غم فردای قیامت نه تو داری و نه من
صرفه از عمر گرانمایه نبردیم و گذشت دست بر دامن فرصت نه تو داری و نه من
کاروان رفت و غنودیم به غفلت من و تو هول ازین دشت پر آفت نه تو داری و نه من
ز آسمان بر سر ما سنگ ستم میبارد از بد فتنه حلاوت نه تو داری و نه من
چه تعنت که شنیدیم ز اغیار دیار ننگ ازین لکۀ غیرت نه تو داری و نه من
آه وصدآه کزین محفل حسرت چون شمع
شعله جز اشک ندامت نه تو داری و نه من