پاسخ جهل و جعل

پاسخ جهل و جعل

Print Friendly

newname_0001(1)

در پاسخ جهل و جعل:

آنان که برادران   خون اید  مرا
وارستۀ   قلب  واژگونید   مرا
خواهید چو انتقام خونم گیرید
بر دانش خود   بیازمونید   مرا
*****
خواهید ز خون من چو گیرید قصاص
بر خون خران شدن چه حاجت غواص
بر علم   زنید و  راه حکمت    گیرید
اینست قصاص خون من یک و خلاص

جمشید شعله
*******
چند روزی به اینسو، درشهری که پایبند  استقامت آن هستم ، در رد پای کتابهای فارسی شدم و اتفاقا از خیام، نظامی، سعدی، حافظ، فروغ فرخزاد، و مشیری و سهیلی و خواجه عبدالله انصاری و پروین اعتصامی ورقنامه های را یافتم و کلیات اشعار جمشید شعله را  با جهاد ملت بخارا و حوادث لقی در شمال هندوکش و یادداشتهای زندان،  از قبل با خود داشتم.
گزیده های از خمسۀ نظامی، رباعیات خیام نیشاپوری، و دیوان حافظ که میناتوری هم شده اند طرف خود کشم کردند و دستبازی های با اینها داشتم که اتفاقا متوجه شدم که با خیام و اوامرش و اندرزهای حافظ لسان الغیب در رابطه به می و معشوق و غنیمت شماری های دوروزه تک ودو دنیاداری ها کاری ندارم و اما در عواطف ملکوتی و رخ سپیدی و رمز و راز آنها از موجودیت و هستی،  مکتبی بچه یی بیش نیستم که روی بوریای بنشینم و تعالیم آنها را با گوش و هوش فراگیرم .
فرصت را لحظه یی مغتنم دانسته، رفتم به پیشگاه روح ملکوتی جمشید شعله شخصیتی که در رابطه با او مینویسم و رفتم تا نام با وقارش را به صفحۀ یی سحرآفرین گوگل اندازم ،  تا ببینم که بزرگان ادب و تاریخ چه اتحاف پیوندی به او زده اند.
از اهل قلم و صاحبدلان  مثل استاد خلیل الله خلیلی، داکتر عبدالاحمد جاوید، داکتر عنایت الله شهرانی، استاد  نصیر مهرین، استاد عزیز آریانفر، استاد شمس الحق ارینفر، استاد سخی داد فایض، استاد قرداش، استاد سید مخدوم رهین،   که برج های شرافت محضر ادب و فرهنگ سرزمین پرشکوه مابوده اند و سرکاروان صدها تن دیگر اند،  مضامینی خواندم و از شاهراه این سروران فرهنگ فارسی، با ادبگاه محضر او  گره گزیدم.
…………
اندکی که پیش رفتم از دو موارد عناوینی خواندم که یکی در رابطه با فرهنگیان چاه آب به قلم استادانۀ جناب آقای دستگیر نایل بود  و عنوانی دیگری هم تحت عنوان” ملاک مستبدی از تخار در کتب درسی صنف 12 سپیده مالی شده” از نویسنده ی که یقینا به اسم مستعار مجید احمدی سیه رویی شده و در سایت و نگارش نامۀ حزب گنده نام همبستگی ملی و مدیریت آقای به نام راسخ تعرضات و هتک حرمتهای به آدرس مرحوم جمشید شعله شده بود.
در رابطه با عقده گشای افگنده سری بنام راسخ و یا اسم مستعار مجید احمدی که فردوسی قرنها قبل گفته بود:
که اندر تبارش بزرگی نبود
نیارست  نام بزرگان   شنود
…….. و کذب و دسیسه و فتنۀ سیاه مالی او حیف قلم و زبان و میگذاریم تا اگر زمانی اندک و  ذرۀ وجدان و بیداری فطرت به این قعر و عمق دنائت دست داد،  تا از تعفن گلوی که در حنجره اش تجمع کرده خود نفرت کند.

فقط استثناأ این اشارۀ مختصر از پاورقی و نقل قول از مرحوم میر غلام محمد غباررا که گویا به قول او و برداشت این راسخ پر عقده و صاحب دیهیم خبث که تفکیکی را میان دو جمشید یکی جمشید شعله و دیگری جمشیدخان معروفی از کمری کابل و شمالی نکرده و تبصرۀ غبار را بی انصافانه و جفاکارانه به جمشید شعله نسبت داده،  با قوت انگشت نشانی کرده و در آن رابطه به حضور اهل دل و دانشمندان و بزرگان میدانهای وسیع و وزین فرهنگ و ادب و تاریخ و سیاست توضیحی ارایه دهم:
“در سرای جمشید خان در خان آباد خانواده های لقی هتک حرمت ناموسی شده اند..” به پاس حرمت به روح پاک مرحوم غبار قابل تذکر است که در کش و گیر و جنگهای لقی وابراهیم بیک، جمشید شعله یک پسر بچۀ ده، ایازده ساله بوده و اتفاقا از تمام خانوادۀ او از اجداد تا امروز حتی یک متر مربع زمین و ملکیت در خان آباد نبوده و خانه و ملکیت و سرای و آنچه  مرحوم غبار بیان داشته،  منسوب به شخصیتی از تبار و منطقۀ کمری کابل به نام جمشید خان،  از بزرگان آن عصر است که در نظام سلطنت آنوقت،  شهرت و اعتباری داشت و از بزرگان خانوادۀ استاد فرید مرحوم و احفاد دیگرش در شهر هامبورگ آلمان زندگی دارند،  بوده که در خان آباد دارایی و ملکیت و سرای بزرگی داشته اند و زمینهای زراعتی و مزارع و جایداد شان تا امروز هم هست.
اینکه مرحوم غبار چیزی به استناد یا بی استناد در جلد دوم تاریخش آورده مسولیتش متوجه خودش است و مورخین و نویسندگان کشور که به شیوه های تحقیق بلد اند،  میدانند که تاریخ غبار با آنکه مهمترین تاریخ دلچسپ و خواندنی از حوادث معاصر افغانستان است،  این نقیصه را هم دارد که زیاد مستند نیست و اکثر روایات شخصی خودش و معلومات جمع آوری شده از راوی هاست.
یعنی این مکلفیت من نیست که به تایید یا تردید یادداشت نویسنده دانشمند، مرحوم غلام محمد غبار دست بزنم.

اما زمانی که جمشید شعله، سید محمد دهقان و شاه عبدالله خان بدخشی با دوستان دیگرمحفل روشنفکری و روشنگری اتحاد خان آباد را میچرخاندند، همه مردمان شریفی بودند که ملکیت و سرو سرمایۀ جز علم و دانش و خدمت وطن نداشتند و همه و از جمله جمشید شعله به خانۀ گلی کرایی زندگی میکردند. و این روزگار سالها بعد از حوادث لقی بود.
در رابطه با جمشید شعله،  یک حویلی گلی نشیمگاه وی بوده که منسوبینش مصروف مکتب خوانی و مرحوم  عارف چیابی هم بنابر شناختی که در بخارا باشیرمحمد خان ناشر نایب الحکومۀ قطغن و بدخشان  داشت،  به استعانت و بزرگواری جمشید شعله و همنشینی او مدت هفت سال یکجا با شعله در خان آباد زندگی میکرد.

چنانچه مرحوم محمد طاهر بدخشی در معرفی عارف در سال 1342 در مجلۀ عرفان آنوقت از استعانت ها و کمکهای بیدریغ شعله به عارف یاد نموده است.
این را هم باید تذکر داد که شعله اولین کسی بود که در حیات خود عارف،  به تجمع اشعارش دست زد و این نسخه را به مرحوم عین الدین عینی امانت داد. این نسخه فعلا موجود است. و چاپ دیوان عارف توسط محمد ابراهیم نیز از همه نسخه ها و جمع آوری های شعلۀ مرحوم صورت گرفته که از نزد یکی از پسران شعله به  امانت گرفته شده بود.
این هم یک حقیقت انکار ناپذیر است که هجویۀ از زبان عارف را معاندین مفسد و کذابی مثل آقای راسخ ساخته اند. عارف بارها مدحیه های به آدرس شعله دارد. از جمله این بیت او که آقای راسخ را هم میتواند نشانه بگیرد:
ای مدعی حسد تو  به  جمشید خان  مبر
در مرگ و زندگیست ممد و معین به من
یا :
ای بخت بد ادارۀ اخبار را چه شد
آقای نیکخوی نکوکار را چه شد
خطاب به شعله:
کاپی نویس خوش خط عیار را چه شد
و بار دیگر میگوید:
باری بگو که معاون غمخوار را چه شد
بر دست هر رزیل همان گرز رستم است
روز چیاب سخت پریشان و درهم است
یا جای دیگری دارد:
ایا ای سرمعلم گرچه دارم دوست مهمان را
……
مضمونی دیگری هم همزمان جلب نظرم را نمود که انشاد دست جناب آقای دستگیر نایل بود:
که بدینگونه به آن محترم با اجازه به صحبت مینشینم:
طوریکه بخاطر دارند در عکس العمل شان در برابر کتاب ارمغان چاه آب که واقعا نواقصی خود را داشته است اما شاید یکمقدار حسنی هم میداشت و کسانی بوده اند که کم و بیشی آنرا تایید هم کرده اند، برروی کاغذ چیزی اورده نشد و بقول شعله:
برهرچه وارسیدم از حشو و لغو یاران
نادیده  وا گرفتم   اداب   کرده   رفتم
یا :
بزن ای شعله مهرخامشی را بر لب و بس کن
شب  بزم   سخن   را  بیدل  و  اقبال    بایستی

البته این خامشی به معنی آن نبود که چیزی به گفتن نبود.
مثلا:

عصبانیت و قلمستیزی به نویسندۀ ارمغان چاه آب و در کل به خانوادۀ شعله به بهانۀ کتاب ارمغان چاه آب در آنوقت هیچ عکس العملی را باخود نداشت و یگان تماس تسلسفونی هم پژواک این جمع نبود.
مع الوصف آنکه با بیان این واقیعیت ذیل یکمقدار حقی هم وجوداشت: طور نمونه:
“شعله در حاکمیت حفیظ الله امین و تره کی نه تنها خودش در عذاب بلکه عزیز ترین فرزندان خانواده اش به شهادت رسیده بودند.  از جمله محمد قاسم شعله پسر ارشدش که یکی از شخصیتهای محبوب وطن ما بود و از دوستان شخصی و نه سیاسی مرحوم محمد طاهر بدخشی، مرحوم خلیل جان رستاقی، استاد ظهور الله ظهوری، آقای محبوب الله کوشانی و مرحوم عبدالرحیم غفورزی و صدها روشن فکر دیگری بود که  در رشادت مبارزۀ بخاطر آزادی کشور از قید دستبرد تره کی و امین به شهادت رسید. و ده ها تن دیگر.
و شعلۀ مرحوم برعکس نوشتۀ استاد دستگیر نایل که گویا از زندان امین آزاد شده باشد، در عفو عمومی که با رویکار شدن ببرک کارمل  بر اریکۀ قدرت اعلان شده بود  و شجاعانه ترین حرکات تاریخ معاصر افغانستان بود، بعد از تخمین هشت سال زندانی سیاسی، در قطار ده ها هزار انسان بیگناهی کشور،  آزاد شده و دوسه ماهی در کابل ماند و بعد تر راهی وطن مالوفش چاه آب شد. و آنجا هم اولین حرکتش نجات حدود  150  تن از جوانان و اشخاص روشنفکر و تحصیلکردگان چیاب از چنگ کشتار و وحشت قربان غنغری بود که میخواست این تحصیلکردگان را به اتهام ستمی بودن و خلقی بودن از تیغ بکشد و شعله از بستر بیماری که در راه بازگشت به کسر پای مواجه هم شده بود، با دلسوزی و تدبیرمانعی کشتار او شد و چیاب را از شر خونریزی های او نجات داد.
طوریکه آگاهی وجود دارد، آقای نایل خود از شخصیتهای بوده که زمانی در حکومت محلی چاه آب افتخار آموزگاری داشته و شاید بارها مصاحب مرحوم جمشید شعله بوده باشد، این سوال را نمیکنیم که او شخصا خود در چهرۀ ظاهر و باطن شعله چه یافته؟

داکتر عنایت الله شهرانی دوست دانشمند خانوادۀ شعله در نگاشته هایش شعله را به خاطر قیافۀ زیبا قد و قامت رسا خون شفاف و تن یلی و پهلوانی و بقول داکتر جاوید عیاری و بقول آقای نایل جوان مردی، و خصلتهای پاک آریایی اش شاه تاجیک میخواند. فکر نمیکنم استاد نایل جاذبۀ صحبت و تاثیرات علمی و عرفانی شعله را نادیده گرفته باشد.
استاد نایل در نگاشته های دیگرش بخصوص در مضمونی که تحت عنوان “چاه آب” در آیینۀ شعر سخنوران راقم آن هست، در ضمن مفاهیم دیگری که با قدردانی از چاه آب و مردم آن و شعرا و سخن سرایان آن نموده اند، در رابطه با مرحوم شعله هم صحبت کرده و قدردانی نموده اند که بحیث یکی از افراد بسیار عادی چیاب از جنابشان سپاسگذاری میکنیم.
استاد نایل نوشته اند:
“جمشید شعله نیز یکی از فرهنگیان فرهیخته، بیدل شناس، ادب پرور، شاعر، نویسنده و جوان مردان سرشناس تخارستان زمین بود که یکجا با سید محمد دهقان، شاه عبدالله خان  بدخشی، عارف چاه آبی، و فطرت دروازی به نشر جریدۀ اتحاد همت بخرچ میدادو قلم و قدمش را در راه تعمیم معارف و فرهنگ مردم خویش بکار میبرد.”……. عشق آتشین او و عطش سیری ناپذیر به ترقی علوم و تمدن درین دیار داشته است ……شعله نتنها در اندیشه نگران خونریزی ها و خرابی زادگاهش چاه آب، بلکه اوضاع کل کشور او را نگران میکرده است.”
درین بخش این مقالت مع الوصف مسولیتها و فراز و نشیبهای زندگی و  تا کنون که فرسنگها از وطن بدوریم ،و از کارهای فرهنگی یکمقدار دور و بیگانگی با قلم را به خود تحمیل نموده ایم،  با آنهم در همین احوالی که سرزمین ما و تاریخش باحوادث بی نظیر تاریخ بشریت رقم زده شده  و از تجاوز و مقاومت علیه انگلیس تا روس و هجوم و شرارت طالب و القاعده و سازمانهای استخباراتی همسایگان بخصوص تعرض مزدورانۀ جنوب همه را تجربه کرده و امروز هم به اصطلاح، این سرزمین بوی خون میدهد، به پاس حرمت هویت خون و نژاد و فرهنگ و تاریخ …… دوسه مواردی را از ورای اوراق اندیشمندانۀ شعله با آقای نایل و سایر دوسنتان به تقسیم میگیرم.
1_ شعله در سراپای آثارش اکثرا از واژه های آریا(مرادف و هم معنی تاجیک) آریانا و نامهای بزرگی کیومرث، قباد، فریدون، یفتلی ، کوشانی، هرمزد، ساسانی، محمود یل غزنوی  وغیره ….استفاده نموده، و اگر روشنفکران به فکر بازیابی هویت خود باشند و اولین مدنیت بلخ باستان،  ام البلاد را با سوابق آن بحیث اولین و یگانه مرکز مدنیت آریایی تاجیک بشناسند، در آنصورت میدانند که شعله کی بود؟
2_ در مراجعه به آثار نظم و نثر شعله لااقل در شمال افغانستان بعد از مولانا،  اگر دوستان کسی را همپایۀ کیفی و معنوی و کمی آثار شعله یافتند به ما خبر بدهند. ما ندیده ایم.
فقط کافیست که مناظره با کوه شیردروازه، شبهایی تنهایی زندان و فکر احوال وطن، شرارۀ آتش دل، دو دم سرگرمی با حضرت دل، معروضۀ به حضور یزدان پاک و شاه لولاک، و زمزمه های شور انگیز انقلاب،  سخن و یاران سخن را مروری دقیق تری نمایند.
3_ بداصل و گهرزدودۀ مزدوری بنام راسخ  در مورد دستبرد اشعار عارف توسط شعله چتلنویسی نموده که ناگزیریم این خفته وجدان را تشویق به مرور نگاشته های شعله نماییم تا آثار منظوم و منثور شعله را در بخش های تاریخ و فلسفه و شعر که نود فیصد آن بعد از کودتای داود و در زندانهای دهمزنگ و پلچرخی و یا بعد از آن تا لحظات آخرین عمرش سروده شده ،  در صورتی که از سواد لازم برخوردار باشد، بخواند و درست بخواند و بصورت فوری  از مرداری که خورده ندامت و پشیمانی کند.
صدها تنی از بزرگان قلم که به توصیف شعله نوشته  بودند میدانند که از نظر معانی بلند و کیفیت و کمیت نظیر آثار شعله حد اقل در شمال افغانستان نیست و نداریم و همه میدانند که شعله و عارف چه تشابهات و تفاوتهای داشته اند ؟
از نگاه پدیده های شخصیتی انسان قلمبدست، شعله یک مبارز، سیاس، متفکر، مورخ، فیلیسوف، ادیب و شاعر و از نگاه اجتماعی یک شخصیت با نفوذ سطح افغانستان و از نگاه آثار بیرون شده و مطبوع یک شخصیت بین المللی است که حد اقل در ایران و تاجکستان و افغانستان و فارسی زبانان اروپا و آمریکا او را میشناسند.

البته باید به خط درشت نشانی کرد که صحنه های  سیاست حزب داری و حزب سازی که ملت مظلوم افغانستان با دادن ملیونها، خون آن را تجربه کرد و میکند، ثمرۀ همین خرتازی ها و خونریزی های است که رهروان این خیل ددمنش اشخاصی مثل همین راسخ و نام مستعار مجید احمدی و سلف شان تره کی و امین و غیره ها …..بوده اند.
4_ در رابطه با مسموم شدن مرحوم زمان الدین خان و یا کشیده گی های قومی با برادرش مرحوم عین الدین عینی، اینکه این دو برادر میان هم چه داشتند از آن میگذریم و اما همینقدر کافیست بنویسیم که زمان الدین خان مرحوم در اثر مریضی فشار خون و شکر،  در شفاخانه جان به جان آفرین سپرد و متواتر از جوانمردی و رفاقت و گذشت و تدبیر جمشید شعله به نیکی یاد نموده و اواخر عمرشان به مراتب از دو برادر باهم صمیمی تر بودند و بقول مردم معاون صاحب گفته جان سپرد.
آخرین روزهای مرحوم حاجی عین الدین عینی هم طوری بوده که در پلچرخی هردو بخاطر هم اشک میریختند و در دیدار اولین در زندان پلچرخی یک صحنۀ تراژیدی هم دارند که در یادداشتهای زندان شعله هم آمده است و این آقای راسخ دایۀ مهربانتر از مادر که امروز بعد از حد اقل چهار دهه اشک تمساح آن روزگار را میریزد،  باید دید که این انگیزه از کدام دستگاه استخباراتی بیرون مرزی آب میخورد.
چون یکی از دستگاه های فعال استخباراتی که در منطقه فعال است و خون شخصیتهای مقاومت، نظیر احمدشاه مسعود قهرمان ملی، استاد برهان الدین ربانی رئیس جمهور، جنرال محمد داود داود دلیر مرد صحنه های دشمن کش، شهید سیدخیلی، شهیدحاجی قدیر، شهید حاجی عبدالحق  و ده ها تن  دیگر را ریختاند، به دو نوع ترور مبادرت میورزد یکی کشتن فزیکی تن و دیگری ترور شخصیتهای مردم ما.
راسخ در رابطه با شعله فقط خواسته که شخصیتی او را ترور کند. اما چه خوش بود داستان افلاطون و تعریف جاهل.

به هر تقدیر، برمیگردیم به تغیر طرز دیدو شناخت استاد دانشمند آقای نایل به شخصیتهای نظیر شعلۀ مرحوم که قربانی نام بزرگ در سیطرۀ جهل حاکم بر جامعه بوده اند، و تجدید نظر آن استاد دانشمند را متاثر از دانش و سطح مطالعه و انصاف اوشان دانسته و به صراحت بیان میکنیم که اگر احیانا آقای راسخ و یا مستعار نویسی به نام مجید احمدی، در طرز دید خود اصرار کند و ازین جنایت خود نادم نباشد،  ناشی از کم گهری و بداصلی او و محکومیت وجدان و الزامیت وطنفروشی اش میباشد، که باشد فرقی نمیکند، به اصطلاح به لق لق سگ آب دریا حرام نمیشود.
اشخاص نظیری او باید لااقل بدانند که شعله را ملیونها جوانان دانش پژوه  و دانشجو از طریق آثار نظم و نثرش در کتب مطبوع و هم درین کتاب درسی میشناسند و در سطح جهان هم به قول داکتر جاوید مرحوم تا دفتر شعر و ادب دری در جهان باز است،  نام شعله در سرلوحۀ صفحۀ شعر معاصر،  به خط زرین خواهد درخشید. نامش جاودان و یادش گرامی باد.
و قولی هم به شماها داده میشود که این دو جنایتکار یعنی راسخ منفور و مجید احمدی که بصورت دقیق تشخیص و نشانی هم شده، به محاکم عدلی سپرده خواهند شد.
والسلام
دلیر دیده بان
ون کاور کانادا

درباره‌ی داکتر جمراد جمشید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>