مرحوم افسقال فیض الله فرزند محمد یونس متولد دهکدۀ سیاه جر چاه آب از احفاد شخصیتهای های سیاسی حکومت ظهیرالدین محمد بابر در کابل به نامهای اسدخان و ذوالفقار خان و ظفر خان، و در کل از جمع موی سپیدان معروف و صاحب نام شمال افغانستان، از نظر نژادی منسوب به قوم شریف آریا”تاجیک” و زبان فارسی و در کل یکی از شخصیتهای ناموری که حد اقل شش قرن زندگی بزرگانش تا خودش و منسوبین بعدی اش با سرنوشت و نام و نشان میهنش گره خورده و تا همین لحظۀ که دست به نگارش مختصر سوانح آن والاتبار هستیم، سنگر دفاع از نوامیس مردم و میهن را خون شریکان و آنانیکه با پیوند خون او رنگ و رخ هویتی خودرا گره میزنند، خالی نمانده و در مدافعه از ارزشهای وزین و معتبر وطن جانبازی ها و نثارگری های مردانه یی را ثبت تاریخ کرده اند.
این مرد والاگهر، با فیضی که قدوم پرمیمنت او داشت و دارد، مدت تخمیت هفتاد سال پیشکاره گی و بزرگی و کلانی قوم را داشته و شریک تبسم و اشک مردم خود بود و درین راستا یک نفس هم به غفلت ننشسته است.
من که تذکرۀ تابعیتم افتخار نواسه بودن به او را به رخم میکشد به هدف تعریف و توصیف احساساتی آن والاشان، دست به ریختن چنین کلمات بر روی کاغذ نزده ام ، بلکه متوجهی این امرم که حقایقی را به خورد خوانندۀ گرانقدر بدهم.
جوانمردی، شجاعت، کرامت نفس و تقوی، دیانت و ایمان، فداکاری و از خودگذری، تعهد و پیمانداری، نجابت و شرف و پاکدلی، خدمت فقرا و مستمندان، ایستادگی علیه زور و زورگویی، رسیدن به احوال بیچاره گان، عدالت پسندی و آگاهی وجدان، امانت داری و تشخیص حق و حقوق مردم و بیت المال، نگهداری و پاس ناموس مردم، د فاع از منافع خاک وطن و سنگرداری شرایط نابسامانی ها، شفیق و رفیق دوستان و مدارای در برابر معاندین همه از خصلتهای فوق العاده طبیعی او بوده و با آمدن به صحنه های پیشکاره گی و مشارکت احوال اجتماع و مردم مهمانسرای مزدحم او مرجع تجمع پیر و برنا و خورد و کلان بوده و در هشتاد و سال عمر با این عقیدۀ راسخ تعز من تشا و تزل من تشا، سایۀ اقبال الهی را همیشه با خود داشته است.
این مرد کریم و جوانمرد، با تقدیم سیزده فرزند و سه صبیه به جامعه، نخبه های را از خود به یادگار گذاشت که یکی از آنها مرد متفکر و مبارز نستوه و اسنورۀ فرهنگ و مردانگی جمشید شعله بود.
جمشید شعله که در دامن چنین پدری بزرگ شد، خانوادۀ نظامی پیشه و دهقان کار پدر را به یک خانواده و جمع فرهنگی تبدیل نموده و صدها شخصیت با سواد و اهل ادب و علم را به عرصه کشاند و نظم روحی و معنویت داد.
هرچند در معرفت با افسقال فیض الله و خانوادۀ او یادداشتها و کنب نظم و نثر جمشید شعله مواخذی اند که در موجودیت آنها رفتن به تقلید اینجانب به نگارش منطقی کمی دارد اما با آنهم با پذیرش عذرم این نقیصه را نادیده گرفته و احترامم را در تقدیم این مختصر سوانح بپذیرید.
طوری که تذکر رفت، سیزده فرزند این مرد بزرگ که هرکدام به نحوی با سرنوشتی رقم خورده بودند، از باقیات و صالحات این پیر کارآزموده بوده اند:
ارباب محمد یونس خان فرزند ارشد او با وصف ادارۀ روزگار پدر سالهای متمادی ارباب و کلان قوم بوده و دارایی و پیدای این مرد بزرگوار اکثرا صرف خدمتگذاری های قومی بوده است.
وکیل عبدالله خان دومین فرزند اودر ضمن رتب نظامی و سهمگیری های در جبهات نظم و آرامش و امنیت عمومی کشور در حوادث لقی ها و سایر موارد، وکیل و نمایندۀ مردم در پارلمان در دورۀ انقلابی هفتم شورا و بعد ها هم وکالت های مرکز و ولایت و نایب الحکومگی ها را داشته و مرد صافدل و خیر اندیش و مومنی بود که دست خیر و احسان او یک لحظه هم از بالای مردم به دور نبود.
حاجی محمد عمر سومین فرزند افسقال فیض الله خان، ضمن خیراندیشی های شریفانۀ میان مردم ، در میان بزرگان اهل تصوف و کتابخوانی های شهنامه و نظامی و جامی نیز جایی بخصوصی داشت.
حاجی محمد اکرم بای چهارمین فرزند او که بیشترین جایگاه او و گزرانش به دهکدۀ شور بود، ضمن مردمداری و و همخوانی های مردمی اش، یک دهقان و دهقانزادۀ فوق العاده پر برکتی بود، که با داشتن گلۀ اسپ مشهور و اسپهای بزی و کار و کاچار بزرگ دهقانی سرآمد روزگار خود بود.
جمشید شعله پنجمین پسر افسقال فیض الله خان مرحوم بود که بعد از پدر تخمین شصت سال چراغ رهبری قوم را روشن نگهداشت و در شناخت بیشتر ا« معظم مراجعه شود به شعله در یادنامه های فرهیحتگان. سایت انترنیتی جمشید شعله هم یکمقدار درین راستا به خوانندۀ گرامی مدد میرساند.
حاجی محمد افضل مرد دیگری ازین جمع ششمین فرزند مرحوم افسقال فیض الله خان، ابتدای نوجوانی ها و جوانی ها به عیاری و جوانمردی های جمع رفیقانش شهرت داشت که قیافۀ فوق العاده گیرا و خوش، چاپ انداز ماهر و گشتی گیر شهیری بوده است. قوت حافظه و داستانسرایی از حوادث تاریخی برای آن مرد پاکدلی آریایی، صفت خاصی داده بود. مرگ فرزند جوانش محمد قادر فیض که در زمان شاه به صنف سوم مسلک توپچی حربی پوهنتون روزهای آخرین سمستر آخر را سپری مینمود، حاجی مرحوم را گوشه نشین و مردم چیاب را عزادار ساخته بود و تا آخر عمر این سوگ اورا احاطه نموده و با این سوز مرحلۀ گزار زندگی دنیای فانی را پشت سر گذشتاند.
مرحوم حاجی رئیس محمد صالح خان هفتمین فرزند این پیر کار آزموده بود که شرافت و تمکین و خونسردی و تواضع از سر و رویش نور افگن بود. مختصر سوانح آن مرحوم درین سایت در بخش خانوادۀ شعله و در کتاب ارمغان چاه آب آمده است. طوریکه آن والا شان خود بیان داشته بود فقط یکبار در تمام عمر یک نماز عصر از وی قضا شده بوده و در تقوی و دیانت و اخلاق جوهر بینظیر بود.
الحاج محمد انور بیگ هشتمین فرزند افسقال فیض الله خان شخص دلسوز، مهربان و اکثرا به پیشۀ دهقانی مصروف بوده، با رخدادهای انقلابی افغانستان و کودتاها و جفاهای تحمیلی به ملت، این مرد گوشه نشین فضای دل انگیز دشت و دهقانی و رمه داری، بی تاثیر از حوادث نمانده و پنج پسر تحصیلکرده و جوان او در خانه های بیست سالگی و کمی بیش و کم ، در سنگرهای شهامت دفاع از ناموس وطن جام شهادت نوشیدند. شهادت و اعدام این فرزندان برومند و غیور و تاثیرات اینهمه قربانی فقط گرده و دل شیری میخواست تا تحمل کند و این مرد متواضع این کوه غمها را با صبوریت و پهلوانی تحمل نمود.
محمد علم خان فیض زاد منور صادق و صافدل بی ریا، بعد ازینکه از چتر برادر بزرگش شعله، بحیث دومین فرهنگی معروف و با مقام ، سنگ خدمت مردم و تربیت فرزندان این خانواده را به دوش گرفت، از فیض تاثیر او بخصوص که در آن شرایط افغانستان که مکتب و درس و تعلیم و سواددانش، مراحل بسیار ابتدایی خود را میپیمود، او چراغدار نهضت معارف کشور شد و ریاست های معارف تالقان و هرات و کرسی های حساس وزارت معارف را به شمول تخمین 12 سال مدیریت قلم مخصوص این وزارت که مرحوم علی احمد خان پوپل وزیر معارف مملکت بود، به پاکی و تقوی بسر رساند. هرچند در خانوادۀ افسقال فیض الله خان مرحوم رفتن به جبهات نام و ننگ وطن و دفاع از نوامیس جهاد و مقاومت طبیعی بود اما به مرحوم فیض زاد نیز داغی از دیوانگی ها و لگام گسیختگی ها ی بدگهران حرامزاده و بی ننگ اثر گذار شد و مرد قوی پنجه و با شهامت و دلیر جبهات گرم جهاد جنرال مسعود حشم که جبهات غرب کابل را در تبانی با قوماندانان جبهۀ غرب کابل اداره میکرد و از معروف ترین قوماندانان جمعیت اسلامی افغانستان و از رهروان استاد برهان الدین ربانی بود توسط کم نسبان خوک بنیاد در حالی که رئیس جنایی وزارت داخلۀ کشور بود به شهادت رسید . این امر مرحوم فیض زاد را تا آخر عمر رنج میداد. به پاس خدنمات او در معارف لیسۀ بنام محمد علم فیض زاد در شهر کابل وجود دارد.
ظفر خان دهمین فرزند افسقال فیض الله خان نیز در میان مردم شهرت و غیرتی داشت و بیشترین مصروفیتش پیشۀ شریف دهقانی بود.
علی احمد خان مشهور به مامور مالیه ایازدهمین پسر افسقال فیض الله خان که سوانح مختصر آن مرحوم در بخش خانوادۀ شعله درین سایت آمده ، نیز در جوانمردی و غیرت و گذشت و فداکاری یکه تاز گیر و دار زندگی مردم چاه آب بود. او نحصیلات خوبی داشت به مطالعۀ کتب تاریخ سخت دلبند بود و کرسی رهبری قوم را در مقامات ماموریتهای مالیه و ولسوالی بدوش داشته است.
دوازدهمین فرزند افسقال فیض اتلله خان سیرخان نام دارد که همین اکنون در قید حیات است و به پیشۀ شریف دهقانی مصروف میباشد.
سیزدهمین و آخرین فرزند مرحوم افسقال فیض الله خان دگروال محمود خان است که هنوز در قید حیات بوده و شخص ادب پرور؛ مردم دار، مشفق، و با گذاره است و در محیط زندگی خود از برکت رویۀ رفیقانه و دوستی آمیز دوستان بیشماری دارد.
مراتب فوق که بدون مبالغه یک تصویری از جمع زندگی معاصر افسقال فیض الله خان داده شد نشانگر شخصیت و بعد اجتماعی و انسانی زندگی اوست که در بعد ها به معلومات دهی بیشتری با شما خواهیم بود.