شعله در نیم نگاه

شعله در نیم نگاه

Print Friendly
عبدالقیوم ملکزاد
سه شنبه ، 1 اردیبهشت 1388 ، 22:18

شعله، درنیمِ نگاه

شادروان جمشید شعله چاه آبی، یکی ازفرهیختگان نامدار وازجملۀ رجال برجستۀ ایندیاربود که درسال 1374 هجری – خورشیدی، رخت ازاین خاکدان برکشید. اوسخنوری بود توانا، که سروده های دلنشین وی درسال 1379 به همت پسرش دکتر جمراد جمشید، زیرعنوان ” کلیات جمشید شعله چاه آبی ” درتهران به زیورطبع آراسته شده است.

اشعار شعله – که به اسالیب مختلف ادبی انشاد گردیده – به گونۀ دیوانی حجیم درآمده که مجموع صفحات آن درقطع وزیری، بالغ بر( 832 ) صفحه می باشد.

آغازین کلام دیوان شاعر، یادنامه ایست به قلم دو فرزانۀ نام آورکشور: شادروان اکادمیسن پروفیسردکترجاوید ودیگری پروفیسردکتر عنایت الله شهرانی.

استاد جاوید درمقدمه یی که دراین دیوان نگاشته، ضمن وصف ” سرزمین تاریخی تخارستان دردرازای زمان “، به تمجید پهلوانان ونامجویان آن سامان پرداخته که مهارت وشطارت بیشترآنان ” درسوارکاری ومخصوصاً جلوه نمایی درورزش هیجانی وتماشایی بزکشی است.”
البته پهلوانی – چنانچه استاد جاوید برآنست – یک بخش پیشۀ آن آزادگان به حساب می رود، اما مزید برآن مردم تخار وبدخشان، به زیب وزینت دانش نیزمزین بوده اند.

به قول آن فاضل نامور: آئین وآداب شاهنامه خوانی، مجالس بیدل شناسی، رسم ورواج مشاعره وشعرجنگی – که درسرای ومهمانسرای برگزارمی گردید – درتلطیف ذوق وپرورش استعداد جوانان، اثرعمیقی داشته، قهراً جان وروان شان را صفا وجلا می بخشیده است، در واقع دبستانی بود برای ادب دوستان ودبیرستانی برای تربیت نوجوانان.

شادروان پوهاند جاوید، جمشید شعله را کسی معرفی می دارد که “جامع تمام اوصاف وصفات بالا است وبه بیان دیگر مجمع آن همه خوبیها ؛ او پهلوانی بوده بی بدیل، ممتاز وهمیشه پیروز! “

نگارندۀ این سطور را – در روزگاری که باجمعی ازفضلا وشعرای جهاد درمحیط هجرت به کارهای فرهنگی ونشراتی اشتغال داشت – توفیق دیداربا سخنورنامدار (مرحوم جشمید شعله ) توفیق شده بود.

هدیۀ گرانبهایی راکه ازآن مرد فرزانه به دست آوردیم، قصیدۀ غرا و دلنشینی بود که ” دربیان سخن ویادی ازیاران سخن” زیرعنوان: « ناله های شورانگیزانقلاب » سروده شده بود.

قصیدۀ یاد شده – که مطلع آن:

مرا که نیست لب ولهجه وزبان سخن
چه سان برم لب گفتار بر بیان سخن

- است، درصفحات ( 308 ) الی ( 313 ) دیوان شاعر به نشررسیده، وشامل ( 123) بیت می باشد که درآن روزگار ما آنرا به مجله وزین « میثاق خون » به دست نشرسپرده بودیم.

 اولین وواپسین دیدارمن با آن شاعر درد آگاه ودانشمند همان روز بود که درسال ( 1990) میلادی اتفاق افتاد.
نام واوصاف آن بیدار دل عاشق پیشه را قبل ازآن بار باراززبان دیگران، ازجمله استاد مولوی محمد حنیف بلخی ومرحوم استاد محمد یوسف آیینه شنیده بودم، که فرزانگان اخیرالذکر، سخنور چاه آبی را ازجمله شخصیت های مشهور کشور ویکی از معززین صفحات شمال افغانستان، قلمداد می کردند.

ازبارزترین خصوصیات زندگی وی را، درپهلوی معارف پروری ومردم دوستی، داشتن روحیۀ ضد خیانت وارتشا ومبارزه دربرابربی عدالتی وظلم واجحاف عنوان می کردند. همین روحیه موجب گردید تا افکار و احساسات « شعله »، در راستای مبارزه با این پدیده های شر، وشورش علیه مفسدان، شعله ترشود و خامه و زبانش تند تر و پرشورتر و درفرجام، جایگه اش درپشت سلول های وحشت گستر!

گرچه جستارحاضربا تصمیم یادکرد مختصرازشاعروسیرسرسری برنیایشنامه های دورانِ جهاد “شعله” روی دست گرفته شده، نه به هدف بررسی مجموعۀ سروده های آن سخنسرای درد آشنا، اما با اینهم بی مناسبت نخواهد بو د تا سخنی درباب یکی ازپدیده های زشت وروبه گسترش دراین مرزوبوم نیزگفته آید که شاعر همواره دربرابرآن علم مبارزه بلند کرده است وآن پدیدۀ منحوس و منفور، همانا شیوع سرطان مهلک رشوت ستانی وفساد بر پیکر جامعۀ ما می باشد.

ابیات زیرنمونه ایست ازکلام مرحوم شعله، که وی سالها قبل، ازشیوع مرض مهلک تباهکنِ رشوت اینگونه موئیده است:

زرشوه لقمۀ هرکس به قدررتبۀ اوست
به هرکه رتبه بلنداست، حصه افزونتر
درانحصارواجاره است چوکی که ومه
به چوکی یی که دلت خواست پول بیاروبخر
زنرخ چوکی ِ هرجا وزارت آگاه است
خوش آنکه بر سر باراندکی فزاید سر
چنین به مرتبت است هردیار را قیمت
حبه نزد حاکم ووالی و وزیر درکشور
کسی خرید زارباب ملک چوکی ملک
چرا نباشد تاراج کار و غارتــــگر؟

 مرحوم شعله مزید برمجموعۀ بزرگی ازسروده های شورافزایی راکه ازخود به میراث گذاشته، صاحب آثار ارجناکی درنثر به خصوص درحوزه تاریخ نیزمی باشد که ازآن جمله است تحریروقایع روزجهاد ملت بخارا وحوادث” لقی ” درشمال، که مولود چشم دید های وی قلمداد می گردد.
چاپ کلیات جمشید شعله، جای تقدیر وارج نهادن را دارد، ولی به عقیدۀ نگارنده آنچه دراین دیوان کمبود است ومی بایست اضافه می گردید، همانا درج زندگینامۀ شاعربودکه امید واریم این نقیصه درچاپ بعدی برطرف ساخته شود.

چنانچه اشارت رفت، موضوع این نوشته علی العجاله برگوشه یی ازسروده های شاعرسیردارد که عبارت ازبررسی بعضی ازابیات وی می باشد. ابیاتی که حاوی صبغه ” دعا ” است. بنابراین وارد اصل مبحث می شویم وبه جستجوی گوهرهایی می پردازیم که بیشترمی توان آنها را ازدریای خروشان مثنوی شاعر فرا چنگ آورد!

اما قبل ازخوض دراین بحرپرموج اشارۀ یک نکته نهایت ضروری می باشد وآن اینکه: متاسفانه اکثرشعرا، منجمله شادروان جمشید شعله، تاریخ انشاد سروده های شان را درقید قلم درنیاورده اند وجود چنین مشکل باعث گردیده که بسیاری ها ازجمله نگارنده، نتوانند اشعار دوران بعد ازکودتای ثور 1357 را _که به وسیلۀ این شاعروشعرای دیگر انشاد گردیده است +_تفکیک دهند! اما این را می توان درک کرد که شاعرچاه آبی پس ازوقوع کودتای فتنه زای کمونیستی درافغانستان، سروده های آتشین وشورآفرینی را حواله خامه کرده است که اکثرآن سروده هارا می توان ازسیاق کلام ومحتوای اشعارآن شناسایی کرد.

یکی ازمثنوی های شعله _ که درصفحۀ 635 دیوان حجیم وی درج است _ نیایشنـــامه ایست که با این بیت آغازمی یابد:

یارب! به من کدورت انشاء
از پرتو فیض راه بنمـــا

شاعر، دعای خود را _ که درچند بند تقسیم نموده است _ اینگونه به پایان می برد:

داد ازستم و زبونی و داد
فریاد ز جور جهل فریاد
بکشا در رحمت الهی
بخشای نجات ازاین تباهی.

اما مثنوی معنون به « مناجات برداعیۀ حاجات » _ که درصفحۀ 637 کلیات شاعر جا افتاده _ شکوه ازافتادن در: ” گورسیاه پرنم وتنگ ومحکوم شدن به شکنجه های ” رنگارنگ، دارد.

شکنجه گاهی که به باور « شعله » گور، هزارباربهتر ازآن می باشد.
این شکایتنامه _ که درقالب مناجات به بارگاه خدا انشاد یافته است _ غالباً شکایت ازروزگاری دارد که سراینده درپشت سلول های دردزای زندان افتاده است.

یک احتمال دیگرنیزوجود دارد که وی، وطنِ افتاده درزیرسیطره وحاکمیت آدمکشان کمونست را، به زندان تشبیه کرده واین چیزیست که اکثرسخنوران منسوب به جهاد ومقاومت، یا آنهایی که درهوای مبارزه برضد طاغوتیان، بالیده اند، دوران تسلط رژیم کمونیستی را _ که ازکوی وبرزن این سرزمین تیراختناق وشکنجه می بارید _ به زندان همسان دانسته وازآن شکوه ها سرداده اند.

هرچند شاد روان جمشید شعله _ طوری که استاد سید عنایت الله شاداب، همزادگاه شاعر یاد آورگردید _ پس ازبه قدرت رسیدن سردارمحمد داوود خان به زندان افگنده شد ومدت حبس وی با سقوط نظام موسس جمهوریت درافغانستان پایان نپذیرفت. زیرا کمونیست ها نیز وی را دشمن سرسخت خود تلقی می کردند وازنفوذ اجتماعی وقلم وزبانش سخت حذرمی نمودند.

بنابراین مرحوم شعله تازمان سقوط رژیم «امین» درعقب سلولهای وحشتناک پلچرخی محبوس ماند وبا آغازین روزهای روی صحنه آمدن ببرک کارمل، چانس رهایی ازحبس را پیدا کرد.

لذا باید گفت که شاعرهم شلاق شکنجه گران منسوب به رژیم داوود را به جان خریده وهم زهر اختناق وجور وظلم کمونستان را چشیده! وابیاتی که در ذیل ارائه می گردد، متعلق به زمانی می باشد که حفیظ الله امین در راس حاکمیت نظام بیدینی درکشور تکیه زده، که آمدن نام او دربیتی ازابیات “شعله “، ادعای مارا صحه می گذارد که مرحوم جمشید درسرودۀ یاد شده خود را دربند عذاب وخواری وانمود می کند. اما با اینهم چیزی که برآن تکیه دارد، راضی بودن به رضای خداوند یکتاست. چنانچه می خوانیم:

هستم به بسا عذاب وخواری
باصبروشکیب و بردباری
برهرچه رضای تو برآنم
بی گریه و ناله بگذرانــم
ازهیچکسی شکایتم نیست
وزهیچ بدی حکایتم نیست
حتی زآن گرگان آدمیخوار
ایستاده به دوریک سگ هار
مردم کش ووحشیان وجاهل
بیباک وبه فسق وفحش مایل

 شعله، دربیت بعدی ” امین ” ( کسی که بعد ازتره کی درراس حاکمیت نظام کمونیستی افغانستان قرار گرفت )، ” شریرومست وخود کام ” معرفی می دارد ومی افزاید که وی نه شرم ازطعنۀ دوست ودشمن دارد ( داشت ) ونه هم ترس ازخدا:

امین شریرومست وخود کام
در نزد خــــدا و خلق بد نام
نه شرم زدوست و دشـــمن
نه ترس توای خدای ذوالمن.

مرحوم جمشید،در ابیات دیگرکمونستهای افغانستان، به خصوص آنهایی را که پس ازبه قدرت رسیدن، به جنایات ننگین و بی حدوحصری دست یازیدند وازهیچ نوع قتل وکشتاروبیرحمی دریغ نورزیدند…، با الفاظ وکلمات زشت یاد می کند وچهرۀ زشت آنها را با استفاده ازتعابیرگوناگون، به دیگران برملا می سازد.

 درمثنوی مورد بحثِ مرحوم شعله ابیاتی وجود دارد که منحیث ارتباط آنهارا (ان شاء الله ) به بحث کودتای هفت ثور، پیشکش خواهیم کرد. چون محتوای جستارکنونی دربارۀ نیایش است، فلهذا ابیاتی را برمی گزینیم که شاعر با مشاهده جنایات مختلف وبیشمارمنکران حق، دست دعا به سوی خدا بلند می کند وبرای برطرف ساختن مصایب وکوتاه شدن دست قتل وکشتاروبیرحمی، یاریگری جزآفریدگارتوانا نمی یابد ونمی شناسد. چنانچه می گوید:

ای خالق قــادر توانا!
رحمی، لطفی نما بر آنها
باری زکرم نجات شان بخش
یکباردگر حیات شان بخش
زآسیب زمانه شان نگهدار
در ورطۀ جورشان بنگذار.

 شاعر پس ازآوردن ابیاتی، باردیگربه شرح جنایات وشرارت گستریهای دشمنان دین ومیهن می پردازد:

ازحقد فساد پیشــه یی چند
محکوم شکنجه اند ودربند
جایی که هنرگنـــه برآید
آسوده گی برکه رو نماید
ای داور کردگارمطلق!
وی قادر ذوالجلال برحق
پس راه نجات همان درتست
وان درگــۀ بنده پرورتست

سخنسرای چاه آبی دربیت هایی که درواپسین بند مثنوی آورده، ازقتل وکشتارصدها تن ازعلما، موسفیدان واشراف وبزرگان زادگاهش به وسیلۀ کمونستان منطقه یاد آورمی شود و بازمی افزاید: برای رهایی ازچنگ آدمکشان، یگانه راه و وسیلهء نجات، روی به درگاه خدا آوردن است.

آدمکشانی که ازفتنه وآشوب آنان، گویی قیامتی برپاست واز وقتل حملات وقتل وکشتاروبه بند افگندن مردم به وسیله این خدا بیخبران بیرحم وجانی، وجب وجب خاک افغانستان سرخ ورنگین است ووطن ازسرخی خون شهیدان به دشت کربلامی ماند. درچنین اوضاع واحوال درد اندوداست که او یاریگری جزآفریدگارتوانا نمی یابد ونمی شناسد. چنانچه می گوید:

جزدرگه رحمتت نداریم
جایی که برآن سری فراریم
ای داورکردگارهستی!
کوته کن هردرازدستی
عمریست زجور دورایام
خواریم وستمکشیم وناکام
ازجور وجفا به میهن ما
آشوب قیامتی است برپا
آتش زفضا شراره باراست
وزخاک همه خون فواره کاراست
جای گل سرخ گلشن ما
خون می جوشد زگلبن ما
ماتمکده خاک پاک ما چند
ازکشته وطن چوکربلاچند
زین تهلکه مان نجات بخشا
یکباردگرحیات بخشـــــــــا
ازوحشت وجهل تا نمیریم
رسم ورۀ زندگی نگیریم.

درباره‌ی داکتر جمراد جمشید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>