عارف چاه آبی شاعر درد آشنایی از تخارستان

عارف چاه آبی شاعر درد آشنایی از تخارستان

Print Friendly

عارف چاه آبی
شاعر درد آشنایی از تخارستان
دستگیر نایل
تخارستان وبدخشان طی قرن های اخیر، شاعران، نویسنده گان وسیاستمداران فرهیخته ونام
ظر اه ل .به حق میتوان گفت بُرداری تقدیم جامعه ءما کرده است که ازن تحقیق وفرهنگ،پوشیده نیست
که یکی ازحوزه های بزرگ فرهنگی،علمی وسیاسی خراسان قدیم وافغانستان امروزهمین تخارستان
وبدخشان است.اگراز فرزانگان ودانشمندان عصرهای میانه در این خطه بگذریم، درهمین عصر های
نزدیک شاعران،نویسنده گان وسیاستمداران نامب ُرداری از این سرزمین برخاسته اند که مایهء افتخار
وسربلندی ما و نسل های آیندهء این کشور، شمرده میشوند.
بگونه ء مثال شاعرانی چون پری حصاری ومخفی بدخشی از بانوان؛ مغموم دروازی ،شاهین،
مظلوم در وازی،عارف چاه آبی، محمد اعظم احساس چاه آبی عبدالواحد رشته ، ضمنی، شاه عبدهللا
خان بدخشی محقق ونویسنده،شاه عبدالولی خان دروازی نایب السلطنه نصرهللا خان مستوفی رستاقی
محمد طاهر بدخشی وبحرالدین باعث دروازی،از احیا گران تفکر ملی،حاجی عین الدین عینی چاه آبی
جمشید خان شعله چاه آبی،اریب ورسجی و صد ها تن دیگر از سیاست مداران و شاعران طراز اول
جامعه روشنفکری این خطه بشمار می روند.
از میان این فرزانگان وآزاد مردان، یکی هم مال عبد هللا متخلص به )عارف( ،فرزند سعد هللا بای
است که در سال 0621 خورشیدی در دهکدهء تخن آباد ولسوالی چاه آب والیت تخار دیده به جهان
کشوده است.نخستین آموزگار عارف،مال عبدالحکیم تخن ابادی است که قاعده بغدادی قرانکریم ، پنج
م رد تجارت پیشه ای بود که از تخارستان به
گنج ، دیوان حافظ و بیدل را نزد او خواند. پدر عارف،
ر آسیای میانه مال وجنس،خرید وفروش میکرد وعارف نیز در پدر بود وبا این
این داد وستد ها همسف
طریق عارف با شاعران، تاجران ومراجع فرهنگی وادبی آسیای میانه، آشنایی حاصل میکرد.
عارف، خط نستعلیق را زیبا مینوشت وآن، از برکت استادی » آدینه محمد عاجز« خطاط خوش
نویس ان عصر بود که عارف نزد او،به شاگردی زانو زده بود.عارف ازهمان دوران جوانی، به شعر
وادب، عالقه وعشق پایان ناپذیری داشت وآثار شاعران کالسیک را مطالعه میکرد و با همین انگیزه
بود که خود نیز به سرودن شعر، طبع آزمایی کرد.باوصف انکه شعر وشاعری را دوست داشت وانرا
وسیله بیان احساس ها وتبلور رنجها وشادی ها میدانست، اما شوق مدرسه ،درس و قیل وقال آن،از
سرش بیرون نبود ودر آتش هوس آن میسوخت. چنانکه خود گوید:
_مدت سی سال شد زان گلرخان، افتاده دور
ر مدرسه بر س ر « عارف هنوز است افتخا
ملا عبدال هللا عارف،ازنهضت امانی دفاع کردو شاه امان هللا را درهمان روزگار نوجوانی اش
شخص ترقیخواه و جوان بیدار تشخیص داده بود. لذا درسال 0611 زنده گی نامه ء اورا به نظم در
آورد پس از آن بود که عارف، بعنوان یک شاعر ملی و نقاد از حکومات استبدادی شناخته شد
عارف، هیچگاه س ر تسلیم به ارباب زور وزر، فرو نیاورد وبلکه پیوسته از ظلم حکام ظالم و
ستمگران محلی شکوه ها کرد وفریاد داد خوا هانه ی مردم را بگوش مقامات رسانید.سخنان عارف
ساده، روان، و انعکاس دهنده ی فرهنگ مردم بود.زمانیکه شیر محمد خان » ناشر« نایب الحکومه
قطعن وبدخشان شد،پس ازیک آشنایی با عارف در ماوراء النهر، عارف را از چاه آب، به خان
آباد،که مرکز نایب الحکومگی بود، فرا خواند و به نشر جریده ء )اتحاد( که زیر نظر » سید محمد
خان دهقان بدخشی« نشر و چاپ میشد، توظیف کرد. از فاضالن ونویسنده دیگر ان عصر از جمله
جمشید خان شعله و فطرت دروازی نیز از گرداننده گان جریدهء اتحاد بودند که عارف را به فرهنگ
نشر جریده، آشنا میساختند. جریدهء اتحاد، در ان زمان، در تبلیغ و انعکاس افکار روشنفکران و
شاعران عصر و رویداد های ان زمان، خدمات شایسته ای انجام داد و شیر محمد خان ناشر،حامی و
تاسیس کننده ای این جریده بود.در سال 0101 که ناشر وفات کرد، آن انجمن و آن چراغ شعر و ادب
و فرهنگ، به خاموشی گرایید وعارف هم خان اباد را ترک گفته به چاه آب برگشت.

ن توده های مردم است، زبان احساس وعاطفه، رنج و
زبان شعر عارف، زبا درد های جانکاه
مردمی است که طی دوران ها و نظام های فاسد، استبداد استخوانسوزی را تجربه کرده اند.عارف به
پرور ش .در نصیحت به فرزند خود گوید: اموزش و نسل جوان عالقه ء وصف ناپذیری داشت
» ای لخ ت جگر، طفل قدح نو ش معارف
هشدار نیفتی به سر، از دو ش معارف
جم وجو ش ازفیض تهی نیست، معارف
ج دوجهان است،در آغو ش معارف
گن
ودر این بیت، تاکید بیشتر بر علم وهنر دارد وانرا واالترین گوهر آدمی میداند:
ای نو ر اولی است » بصر،ازهمه علم وهنر،
در دورهء امروز هنر ، از همه اولی است «
م فاسد و زمامداران ستم پیشه، هشدار های تُند و طنز های تلخ اربا
عارف در هج و بان قدرت، حکا
وظریفی داده است.با همین دلیل بوده که دیوان اشعار او را اجازه چاپ و نشر، نه داده اند. وکسی هم
جرات نکرد اقدام به چاپ آثار عارف نماید.گفته میشود که در سالهای پسین مرد بیدار دلی در پشاور
پاکستان،دیوان اشعار عارف را به چاپ رسانیده است در هشدار به مسوولین حکومتی میگوید: 0
8
/
1
0
/
2
0
1
3

3
» نگهبان را اگر دردیده خواب است بسی گرگ درنده کامیاب است
ن اگر چوپان به راحت خواب کردی گرگ را،
روا شادب کردی
ح به غفلت پاسبان ار خواب بربود دز د
ُم رده خوشنود
شود اروا
چمن را آب ورنگ از باغبانست نباشد باغبان، گلشن خزانست«
چنانکه گفته امد، مال عبدهللا عارف، از شاعران ملی وطرفدار ومدافع حق محرومان ومظلومان
در هج و .چند بود. حاکم وق ت چاه آب عبدالوکیل خان مسدس مشهوری دارد که زبانزد خاص وعام است
بند از این مسدس، خدمت خواننده گان ارجمند تقدیم میشود:
ای کوک ب سپه ر سعادت، خروش کن
ن دردو ستم را،به دوش کن
افتاده گا
م عدل، بادهء انصاف نوش کن
از جا
از را ه لطف،عرض غریبانه گوش کن
از دس ت کوتوال، به هر خانه ای غم است
روز چاه آب، سخت پریشان و درهم است
رستاق شاد، ملت رستاق، بر قرار
شهر بزرگ وراغ وبدخشان، فرح شعار
گل ها شگفته در قطغن، همچو نوبهار
اال چاه آ ب خسته و محزون خوار و زار
بر زخ م سینه، سوده ء الماس مرهم است
رو ز چاه آب،سخت پریشان و درهم است
گردون هزار کیسه تهی کرد، از کمر
تا یک چاه آب ساخت به صد رنج ودرد سر
بر هر عروق میخورد امروز،نیشتر
گرگ است بیمروت و چوپان ز گوش، کر
از رنج و داغ هرچه نویسد قلم، کم است
رو ز چاه اب، سخت پریشان ودرهم است
رو ز صد بد، به حال پریشان نمی رسد
از ضعف، ناله ام به بدخشان نمی رسد
فریاد ما،به گوش حکمران نمی رسد
دس ت گدا، بدامن سلطان نمی رسد
نخ ل است امید ما همه همچون کمان خم
روز چاه آب، سخت پریشان ودرهم است
» عارف« کشیم محنت ایام، تا بکی
ج
زیرا نمانده تا فریدن و تخ ت کی
در رفتن است، قافلهء عمر، پ ی به پ ی
در کیسه هرچه هست، بکن صر ف جام می
هرشام، جامه جو شدو هر صبح ماتم است
روز چاه آب، سخت پریشان و درهم است 0
8
/
1
0
/
2
0
1
3

4
اشعار عارف مانند خون در جویبار های ذهن مردم تخارستان وبدخشان جاریست. وهیچ آواز
خوان وهنرمندی نیست که درمحافل وحلقه های بزم وشادی سروده های دلنشین اورا زمزمه نه کنند.
عارف ، در سال 0166 خورشیدی به جاودانگان پیوست. اما سروده های دلنشین اش در دلهای مردم
هنوز هم زنده است ونفس میکشد.بر طبق وصیت خودش اورا درباغ شخصی اش )تخن آباد( به خاک
سپردند.عارف پیش از مرگ خود سروده بود:
» میسوزم همچو الله به اطرا ف داغ خویش
پروانه ام به زاویهء بی چراغ خویش
گم گشتهء خودم، ز کی پرسم؟ سراغ خویش
افتاده ام به گوشه گ ک کنج باغ خویش «
)اکتوبر 6101 لندن (

درباره‌ی داکتر جمراد جمشید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>