جمشید شعله شاعر و نویسنده و سخن سرای ماهر ، مرد قناعت ، مرد اراده ، غمشریک دردمندان ، خدمتگار صادق قوم ، با دشمن مداراگر و با دوست فدایی و جانسپار ، مفسر درد و ترجمان داغ ، یکه تاز مصحف دیده ، مبارز جدی و رنجیدهً مقاوم زندانها ، هم بساط صاحبدلان ، همنوای گریه ها ، بیدل شناس معروف و متبحر و فیلسوف و حکیم سرآمد روزگار خود ، در سال 1287 هجری خورشیدی در شهر چاه آب از توابع ولایت تخار قلمروی که اجدادش در گذشته ها آنرا آریآنا می خوانند چشم بهستی گشود.
تولد شعله در جامعهً صورت گرفت که نفوذ عقب ماندگی اجتماعی و بیسوادی بصورت عموم همه چیز را تحت الشعاع قرار داده و بخصوص از معارف و تعلیم و تربیه طوریکه معمول روزگار سایر سرزمینها و کشورها بوده در آنجا کمتر سراغ می شد و اگرهم در مساجد و مدارس دینی و مذهبی رایج بوده به احتیاجات عمومی جامعه جوابگوی نبوده است.
شعله بعد دورهً دامان مادر و محیط کوچه ، راهی دبستان شد و با سوابق روشن ازآموزشهای مدرسه یی و خانگی و بخصوص از فیض تاثیر آموزش کلام مقدس خدا ( قرآن پاک ) و اثر مصاحبت و فاضلانهً شخصیتهای خداپرست چون داملا عبدالکریم مدرس مدرسهً سرحوض گذر اینهً چاه آب و آشنایی به آثار میرزا عبدالقادر بیدل ، خواجه شمس الدین محمد حافظ ، شیخ سعدی و شهنامهً فردوسی محرز شخصیت و مقامی ثابتی در مکتب و اجتماع گردید.
جمشید شعله بعد از ختم مکتب چاه آب عازم خان آباد مرکز نائب الحکومگی قطغن و بدخشان شد و مکتب شش امانی را در آن شهر با احراز مقام ممتاز بسر رسانید. ولی هنوز چندی نگذشته بود که تغییری در کشور رخ داده امان الله خان در برابر قیام عمومی مردم ترک میهن نمود و حبیب الله کلکانی دهقانزادهً بیسواد و سرباز جوانمرد و مصحف دیدهً که از باغ سیاست هنوز گلی نچیده بود براریکه قدرت تکیه زد.
حاکمیت کلکانی در حالیکه انتظار میرفت ممثل تجدید حیات سیاسی غیر وابستگی ، مقاومت علیه نظام قبیله سالاری و جبران تاریکی های قرن استعماری می بود بدون شناخت و توافق به جوی سیاسی عصردرراس جنبش مقاومت قرار گرفته بیخردانه و نا آگاه از احوال حکومت داری و جهان بینی اشتباهات جبران ناپذیری مرتکب گردید. دورهً مختصر ( نه ماهه ) امارت حبیب الله کلکانی در مواجهه با بحران بی برنامه گی و عدم آگاهی سیاسی و اداری او و دارو دستهً بیباکی که در اطراف و اکناف کشور بعنوان مامورین او به ظلم و چور و چپاول ملت پرداختند رشته های پیوندش را با مردم بسیار ضعیف و در بعضی حالات کاملا ازهم گسیخته بود. ازجمله در صفحات شمال کشور که در طول تاریخ اکثرا در ثبات حکومات مرکزی نقش سازنده داشتند مامورین او عناصر ضعیف النفس و بیباک و جنایت پیشه بودند مسبب اذیت و انزوای رعیت گردیدند.
این اوضاع به جمشید شعله هم که دراین وقت سرمعلم مکتب چاه آب بود تاثیر مستقیمی پیش نموده مکتب و مکتب داری اش پایان یافت و به فیض آباد مرکز حکومت بدخشان برده شده و آنجا مدت تخمین شش ماه بشکل نظر بند و محبوس سپری نمود.
نادرخان که از دیر زمانی بخاطر دستیابی به سلطنت کار میکرد با گرفتن نبض و روحیهً قدرتهای منطقه وارد صحنه شده و سپس در اثر دعوت یک لویه جرگه که ثقل آن را موی سفیدان و اراکین ولایت جنوبی تشکیل میداد به تخت سلطنت تکیه زد و ثباتی را که از چند سال قبل بهم خورده بود دوباره احیا بخشید.
شعله در سایهً این رخداد ها و در روشنی کامل از اوضاع سیاسی و اداری وطن بمرکز نایب الحکومگی قطغن و بدخشان « خان آباد » مراجعه کرد و درآنجا بواسطهً داشتن خط خوش نستعلیق ، کاپی نویس جریدهً اتحاد مقرر گردید. حین شورش لقی بسرکردگی ابراهیم بیگ ماموریت شعله رخنه یافت و با ناگزیری حضور مستقیم خود در جنگ لقی و بنابر اینکه پیشه نویسندگی داشت یاداشتها را جمعبندی نمود که بعد ها طی سال 1355 هجری شمسی در زندان دهمزنگ کابل کتابی تحت عنوان « جهاد ملت بخارا و حوادث لقی در شمال هندوکش » نگاشت. این کتاب در واقع بزرگترین سند تاریخ تخارستان بوده و رویداد های سیاسی و اجتماعی مردم دو کنار رود آمو را ثبت مینماید.
شعله در سال 1312 هجری شمسی به دایرهً تحریرات ولایت به نویسندگی و بعد چندی در همان سال کاتب حکومت حضرت امام و درسنه 1314 هجری شمسی سرکاتب مخابرات و درهمان سال معاون جریدهً اتحاد خان آباد مقرر شد. از آن پس سالهای بعدی حیات ماموریت را به این وظیفه سپری نموده و مدتی هم بحیث مدیرو گرداننده جریدهً متذکره کار میکرد. تخمین هفده سال عمر وی به شهر خان آباد سپری شد و درهمین شهر و درهمین ادارهً جریده اتحاد بود که جمشید شعله با دو تن از فضلا و سیاستمداران دلسوز فرهنگی بدخشان سیدمحمد دهقان و شاه عبدالله خان بدخشی آشنایی حاصل نموده و هم قلم ، همفکر و همزبان گردید. آنها دراین شهر و دراطراف جریده اتحاد با مساعدت های سیاستمدارانهً شیرمحمدخان نایب الحکومه قطغن و بدخشان که مشوق عمران و آبادی وطن و طرفدار فعالیتهای فرهنگی بود به مثابهً محفل طرفدار تحول طلبی و تنویرعرض وجود نموده و درکمال تدبیر و احتیاط اساسات یک مقاومت مشروع و مبارزهً ملی را پیریزی میکنند.
واما دیری نگذشت که این گروه پراگنده شدند و شعله هم استعفا داده یکسره از کار نویسندگی کنار رفت و بوطن مالوفش چاه آب بزندگی دهقانی بازگشت.
شعله بعد از کارمطبوعاتی دیگرهرگز پشت مناصب و شغل دولتی نگشت. صرفا سه بار به جرگه های بزرگ ملی ( لویه جرگه ها ) در سنوات 1320 ، 1334 و 1343 به نمایندگی مردم قبولی داد و در پایتخت کشور دراین مجالس سهم گرفت. از آنجمله در لویه جرگهً قضیهً پشتونستان با اصرار نمایندگان صفحهً شمال و سمت غرب کشور خطابهً ایراد نمود که سخت مورد غضب و قهر سردار محمد داود خان صدراعظم وقت قرار گرفت. مدتهای بعدی حضور شعله بزندان بقول خودش ضمن دلایل دیگری از همین رخداد نیز منشاء میگیرد.
تدبیر ، استعداد ، دانش و همنوایی و محبوبیت در میان مردم با شرف چاه آب به شعله یاری داد تا به هر چیزی که چنگ بزند ممتاز ترین شود. درمیان سیزده برادر یگانهً آنها بود که از یک پدر ثروتمند و مقتدر ، از گرفتن میراث منصرف گردید اما طی چند سال محدودی از برکت دهقانی وطن و تقویت و پشتیبانی قوم و مخصوصا با خریداری قطعه زمین جنگلی انجیرک که از اسامی شیرخان از توابع خواسار ، تگیه گاه اقتصادی خوبی برای خود اساس گذاشت. بعد ها این قطعه زمین با تلاشهای شخصی او و یاری طبیعت به یک جنگل پربار پسته عوض شده بود و درحالیکه تشویش آن میرفت تا آنجا هم مثل زمینهای درقد و خواجه غار و ارچی ناقلین جای گیرند وبا زور چنگ درمعرض استفادهً مشروع خود و قومش قرار داد. طی سالهای مصروفیت دهقانی زمینهای زراعتی مفیدی را که هرچند در وطن چاه آب همه للمی اند خریداری نموده و بزرگترین زمیندار گردید. چون شعله مرد فرهنگ و عاطفه بود ازاین ثروت استفادهً نا مشروع ننموده تاسیس و تعمیر لیسهً چاه آب را رویدست گرفت و عواید سرشار غله و ذخیره های هنگفتی را طی سالهای خشکی و گرسنگی ها بصورت مجانی در اختیار مردم محتاج بدخشان و تخار قرار داد ، که البته ایندست خیر و فداکاری و سخاوت او سبب شد تا درمدتها بند و زنجیر محبس ، مردم شمال از هر گوشه و کنار زایرین شعله در محبس دهمزنگ شوند.
در دنیای معنویت و اخلاق نیز شعله به مرکزیت تقلید در آمد. مبارزهً او علیه فساد از جمله دزدی ، امرد بازی ، قمار و امثالهم سبب شد تا این بدبختی ها از جامعه رخت بندند.
شعله جهت نساختن با اوضاع فاجعه ناک حاکمیت منحط و حیثیت رفتهً قبیله سالاری مدتهای مدیدی بزندانهای چاه آب ، بغلان و کابل بسربرد.
حالات دشوار حیات زندان شعله از سال 1352 با ظهور جمهوریت سردار محمد داود خان بصحنهً سیاسی کشور مصادف می شود که از آن به بعد نفوذ سوسیال امپریالیزم شوروی درین وطن تسلط یافت. در دستگاه رهبری سردار داود خان وابستگان خط شوروی از نفوذ قابل ملاحظهً برخوردار بوده اند. کرسی های واحد های اداری کشور اکثرا از طرف عناصر خلق و پرچم اداره می شد. احزاب سیاسی ، مطبوعات آزاد و تقلید دیموکراسی که درده سال اخیر سلطنت محمد ظاهر شاه با تلاش ها و عرقریزی های شخصیتهای وطنخواه چون داکتر محمد یوسف خان ، داکتر روان فرهادی ، سید قاسم رشتیا ، مرحوم محمد هاشم میوند وال ، مرحوم داکتر ظاهر ، مرحوم محمد موسی شفیق ، مرحوم حافظ نورمحمد کهگدای ، مرحوم میر محمد صدیق فرهنگ ، مرحوم غبار ، مرحوم استاد خلیل الله خلیلی ، مرحوم محمد علم فیض یارو صد ها تن دیگر امید رشد و انکشاف آن میرفت و رایج شده بود بشدت سرکوب گردید. اختناق ، استبداد و خفه کردن آزادی های اساسی انسان حاکم شد و آزادی بیان ، آزدی رای ، آزادی قلم ووجدان جایی برای خود نداشت. محبس دهمزنگ کابل محل تجمع بزرگترین شخصیتهای ملی ، فرهنگی و اسلامی گردید.
جمشید شعله از آغاز جمهوریت سردار محمد داود خان بزندان دهمزنگ کشانده شد که البته این یک امر تصادفی نبود. از سالهای قبل عناصر افراطی پیرو کمونیزم از خود محل برخاسته بودند و اتفاقا در شمار سایر ارازیل و اوباش منطقه محدویتهای در ترویج فساد شان ایجاد شده بود و با عذر این تذکر که شعله و خانوداه اش اکثرا از طرف همین گروه فساد و شرکه معروف عام وخاص بود مذمت و تخریب می شدند با جعل سند از جمله سند ثبت نوار صدای مصرع معروف :