سوختم مهجور از دردی که نتوانم نهفت
ناله ای دارم که آهنگ سپند مجمر است
مهجور
این گرامی اسمش محمد یوسف و تخلصش مهجور و اهل ولسوالی چاه آب ولایت تخار است . شعرش مانند نثرش لطیف و دل انگیز و پر شور و گیراست ونطق و بیانش از هر دو دلنشین تر ، اما خودش یک عیب دارد و آن عبارتست از نوع خواهی مفرط ! هر که پا کج می گذارد او خون دل می خورد و شما می دانید که درین روزگار وانفسا کسی که غم خود را گذاشته به فکر انباء نوع باشد ، چقدر از مرحله دور است ؟ و خوشمزه تر از همه اینکه همیشه اینگونه اشخاص ، فدای بیخبری همان کسانی میشوند که در راه حفظ حقوق آنها سر از پا نمیشناسند.
اگر بیاد شما باشد ، چندی قبل که چیچک در حوالی رستاق ، شایع شده بود مهجور، دیالوگی تحت عنوان « مصاحبه با یک پدر داغدیده« نوشت که البته مقصود از نشر آن فقط و فقط جلب توجه مقامات صحی کشور بحال و روزگار مردم یک منطقه ء دور افتاده بود ولی آمریت صحت عامه رستاق که بقرار مکتوب خود شان بعد از ده روز هیئت خالکوبی را تعیین کرده بود نامهء بلند بالایی که در هفت شمارهء ترجمان چاپ شد بوسیلهء ریاست صحت عامه در جواب آن دیالوگ فرستاد وخاطر نشان کرد که مادر اعزام هیئت های صحی به قریه جات رستاق کوتاهی نکرده ایم و دلیلش اینکه ارباب فلانی و قریه دار بهمانی ، لیست های خالکوبی را تصدیق کرده اند(!) علاوه بر آن هر قدر که تفحص کردیم در آن حدود شخصی به نام ( اکه توردی قل بای) وجود ندارد و این ثابت میکند که آقای مهجور خیالبافی کرده است .(!)
خوشبختانه یا بدبختانه آمریت صحت عامه متوجه این حقیقت نبوده که اگر خود اکه توردی قل بای را هم پیدا میکردند و از او قضیه را می پرسیدند بیچاره از ترس ارباب وقریه دار جرئت نمی کرد که حرف مهجور را تصدیق کند ، بلکه جواب میداد خر ما از کرگی دم نداشت ! زیرا از برکت شیوع دیموکراسی مخصوصآ در نقاط دور افتاده اربابها اربابتر و بیچاره گان بیچاره تر شده اند!
معذرت میخواهم که این مقاله بجای آنکه شوخی با دار و دستهء ترجمان باشد ، جدی با دیگران شد، انشأالله تلافی خواهم نمود. در اینجا فقط به یک شوخی که با مهجور توسط شخص نامعلومی شده است ، یادآوری میکنم و آن اینکه از شمارهء ۴۴ سال اول ترجمان ببعد یک شماره جریده که برای مهجور می فرستادیم در بین راه گم شده و به او نرسیده است . البته کسیکه این شوخی را کرده از علاقه مندان ترجمان بوده و ما از او خواهش میکنیم که جراید مهجور را برایش برساند و لطفآ آدرس خود را برای ما بنویسد که مستقیمآ برایش جریده بفرستیم ، پول اشتراک آنرا هم هر وقت که پولدار شد برای ما بفرستد.
والسلام
و اینهم نمونهء از کلام مهجور که خطاب به کاندیدای مجلس گفته است :
به کاندیدای بی پول
ایکه کردی خویش را کاندید فرمان تو کو ؟
وعده های چرب و شیرین از بزرگان تو کو؟
گاز وواگون بهرجلب قوم محکومت کجاست؟
والگاه و جیپ و بنز و سیر و جولان تو کو ؟
مفتخوار آفرین گو بر لب خوان تو چند ؟
نوکر و کارنده و چوپان و دربان تو کو ؟
چاه گندم چند و انبار برنج و جو کدام ؟
قرض دادن تا بوقت فصل و اعلان تو کو ؟
قدرت تهدید و بیم خلق زحمتکش چسان ؟
کار با زور است اما زور میدان تو کو ؟
کو برویت موج گلگونی ز آثار طرب ؟
داغ های خون مظلومان به دامان تو کو ؟
ملک موروثی و غصبی کو ترا هکتار ها ؟
ثروت و خرج گزاف رای داران تو کو ؟
مال مردم را بحیلت تا چقدر اندوختی ؟
تا دهی چیزی از آن امروز این شان تو کو ؟
شور بیرحمی و استبداد کو در خاطرت ؟
وز دسیسه یک جهان خلق پریشان تو کو ؟
در فن نیرنگ و چالت کو شهادتنامه ای ؟
در فریب خلق علم مکر و دستان تو کو ؟
دختر و بیوه بزورت چند شوهر داده ای ؟
یک دل بی اعتنا از روز پرسان تو کو ؟
گرشدی یک دوره خلق ساده لوحی را وکیل
چاپلوسی و تملق های شایان تو کو ؟
داشتی گر دولت افزون و مال بی حساب
خنده ها بر گریه های نا توانان تو کو ؟
کاندیدا این شرایط را چو میگویی خلاف
طبق قانون کامیابی ها به دوران تو کو ؟
اتکا داری به قانون دموکراسی اگر
جرأت حق خواهی این قوم پسمان تو کو ؟
چون تو میخواهی که گردد درد این ملت دوا
گر روی در پارلمان همکار و اعوان تو کو ؟
میخوری مهجور سان خون جگر از حال خلق
نیروی تأثیر خوناب دو چشمان تو کو؟
«مهجور چاه آبی»
|