از جمشید شعله به افتخار شورای چیابیان:
دشت چیاب و صحن بهشت برین یکیست
بی شک ریاض جنت و این سرزمین یکیست
چه آب در زبانزد در اصل چاه آب
ارباب فضل و اهل شرف را مکین یکیست
******
این زادگاه و مهد دلیران روزگار
بر دوالفقار خان و ظفرخان مکین یکیست
بومسلم ارچه مروزی اش گشته مشتهر
از والیچی است زادۀ این سرزمین یکیست
دارد به مروزی و خراسانی اشتهار
لیکن کنام اصلیش والیچ همین یکیست
قاضی حمید و شاه بدخشی است زین وطن
کان هردو پیشوای رۀ سالکین یکیست
سودا حکیم دانشی مرز روستاق
بیدل، غنی و صایب از آنها هم این یکیست
مرزا نبی دبیر شهان بدخش از آن
گویندگان شعر دری بهترین یکیست
از توطی شکرشکن قند پارسی
والچ پر از فغانی شور آفرین یکیست
همسان بود شهیر به مردان پهلوان
زین مردمان چیاب به هرسرزمین یکیست
اسمعیل کلان، عشور، لیث و خاکباد
هریک به چنگ و بازوی مردآفرین یکیست
رازق به هیکل و بر و بالا نمونه بود
گویی نه آدمیست که شیر غرین یکیست
غربت ز بلخ تا به بخاراش بد چنان
شهرت که بود بال و برش با روءیین یکیست
غایب، بقا، قره چه، سرور چنان بدند
گویی که هریکی به یل آبتین یکیست
جنگ و مراد علی و رشید هرکدام شان
شایستۀ صفات بسی آفرین یکیست
با شیر شرزه در صف مردان گیر و دار
قربان و دانیال و ولی خوجیین یکیست
کوتاه حرف شیردلان چیاب ما
تمثال تام صحنه از زور و کین یکیست
چاه آب همینکه دور فتاده است از نظر
بی بر ز زندگی سخن راستین یکیست
در چشم جهل و کینه چو مضمون زیر پاست
باریک نکتۀ که به در ثمین یکیست
ای کجرو از حقیقت صدق و یقین به دور
از شعله جو که او به صف راستین یکیست
هشدار هرچه میچکد از خامۀ ترم
تیر جهنده شعلۀ برق آتشین یکیست